دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۴۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

سلام

همه چی داغونه. همکارم رییس اداره شد. میدونم یه اتفاقی میفته. مبارکش باشه. ولی اخه من چی؟ 

اونهمه درس خوندم. اونهمه زحمت کشیدم... حالا من رییس اداره نشدم. رییس بودن برام مهم نیست. اضافه حقوقه برام مهم بود. بهرحال ماهی هشتصد تومن اضافه حقوقه.


بیخیال قسمت ما نشد. شاید خیری توش باشه. شاید قرار باشه اتفاقی بیفته. شاید همین رییس نشدن و وضعیت مالی ناجوری که دارم باعث بشه که بیشتر تلاش کنم و موفق بشم یه شغل دومی دست و پا کنم. شاید انگیزه و محرکی باشه برای یک وضعیت بهتر و فوق العاده. 


بهرحال من همه چی را سپردم به خدا. خدا خودش میدونه. اون بهتر میدونه چی برای من خوبه. اون بهتر میدونه که چی به صلاحه منه.اون از گذشته و حال و اینده خبر داره.

من فقط میدونم که روزهای خوبی را نمیگذرونم. سرکرام که ناراضی هستم. وضعیت مالیم که ...خونه که هنوز نتونستم بخرم. رفتن پشت سر هم اون دوتا م هم که داغونم کرد. دوتا شکست عشقی پشت سر هم. قبلا فقط وضعیت روحیم بهم میریخت اینبار وضعیت جسمیم هم داغون شد. خدایا خودت بخیر کن.


خدایا به جز تو کسی برام نمونده. خدایا فقط دارم صبر میکنم و دعا. خدایا میدونم سروقتش همه چیز را سر و سامون میدی. خدایا نشونه ای برام بفرست. 


فقط میخواستم یاداوری کنم که دهنم سرویس شده. 


دلم آرامش و ثبات میخواد. دلم امنیت میخواد. دلم سرپناه میخواد. دلم یه خونه امن میخواد که توش آرامش و امنیت و عشق موج بزنه. دلم یه بغل امن و بدون استرس میخواد. دلم کمک میخواد. دلم محبت بدون منت میخواد. دلم عشق میخواد. دلم صفا و صمیمیت میخواد.


باران بارانی
۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

شنبه روز سوگواری بود. از ساعت پنج تا هفت عصر نشستم تو همون کافی شاپی که برای اولین بار همدیگه را دیدم. از همونجا بهش پیام دادم که بیاد. التماس کردم. گریه کردم. قسمش دادم به خدا. هیچ فایده ای نداشت. نیومد. حتی پیامهای تلگرام را سین نکرد. در صورتی که انلاین بود. به گوشیش پیام دادم ج نداد.

کمی گریه کردم. باز هم فایده نداشت.

ساعت هفت جمع کردم و اومدم خونه. دست از پا درازتر. و دیگه همه چی تموم شد. دیروز زودتر رفتم خونه و کمی خوابیدم. کمی هم کار کردم. بعد جملات و ویدیوهای انگیزشی دیدم. امروز هم با استادم تماس داشتم. خلاصه باید سر خودمو گرم کنم که این دوران سپری بشه.


نمیخوام هیچ قضاوتی کنم. بهرحال من الان نمیدونم اون در چه وضعیه. نه حوصله کینه و نفرت دارم و نه حوصله فحش و گریه و زاری. دیگه پرونده این ادم را بستم تا وقتی که خودش برگرده. وقتی برگشت همون موقع تصمیم میگیرم که چکار کنم. الان برای تصمیم گیری زوده.


کلا هم تصمیم گرفتم فقط فکر های مثبت کنم. توی این کانال های انگیزشی عضو هستم. ویدیوهای زیبا میبینم. مطالب زیبا میبینم. تو اینستا خیلی فعالیت میکنم.


و منتظرم تا این بار خدا یه ادم بهتر و حسابی تر و مهربون تر که قصدش ازدواج باشه و بمن ارامش بده سر راهم بیاد. بک نفر که لیاقت من و خانوادم را داشته باشه.



باران بارانی
۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

خیلی برام جالبه که امروز خیلی زود گذشت. خیلی زود. الان ساعت از 3 گذشته و من اصلا متوجه این تغییر سریع زمان نشدم.  ساعت چهار و نیم از اداره میرم. میرم همونجا. همون گوشه ولی روی صندلی خودم نمیشینم. میشینم روی صندلی اون. یجوری میشینم که نتونم کسی و جایی را ببینم. یجوری میشینم که فقط منظره طبیعت را ببینم. نمیخوام امد و رفت ادم ها را ببینم.


دوست دارم بیاد و با هم صحبت کنیم و با خوبی و خوشی از هم جدا بشیم نه اینکه برگرده. چون دیگه هیچی مثل اولش نمیشه. احساس من  تغییر کرده و هیچ دلیلی نمیتونه منو قانع کنه ولی بهرحال خدا میدونه.


ترجیح میدم زود قضاوت نکنم. ترجیح میدم صبر کنم و ببینم چی میشه. 


من دیگه صبور شدم. آرومم. نه با چیزی خوشحال میشم  و نه ناراحت. فکر میکنم دارم به یه سطح بلوغی میرسم. آروووووووووووووووووووووووووووووووووم مثل دریا.


تپش قلبم زیاد شده. یه قرص خوردم. 


یاد روز اولی افتادم که همدیگه را دیدیم. یادمه یکشنبه بود. روز قبلش از مسافرت برگشته بود. کمی دیر رسید. وقتی اومد صندلی را از روبروی میز برداشت و نشست کنار من. من اصلا حالم خوب نبود. حتی یادمه وقتی دیدمش خیلی خوشحال نشدم. ولی چند دقیقه بعدش خیلی حالم بهتر شد. در مورد مسایل کاری و حاشیه ای صحبت کردیم. در مورد عید و ترافیک و ...خیلی در مورد خودمون صحبت نکردیم. برام یه روسری اورده بود که خیلی زیبا کادو کرده بود.


روز بعدش بهش پیام دادم و ازش خواستم باز باهام بیاد بیرون. اومد. اخرش که میخواستیم از هم جدا بشیم بهش گفتم: میشه یه چیزی دم گوشت بگم؟

گفت: اره و گوشش را اورد جلو و من اروم بوسیدمش. خیلی خجالت کشید. بعد دوباره کمی صحبت کردیم. بعد اون اروم منو بوسید و من دوباره و اون دوباره..


بعد از اونروز دیگه هم رو ندیدیم ولی دایم چت میکردیم. اون رفت شمال. سر سال تحویل یادمه بهم زنگ نزد که تبریک بگه و من خیلی دلم گرفت.


بگذریم حالا دیگه این حرفها هیچ فایده ای نداره.



باران بارانی
۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

دیروز رفتم سینما و فیلم "لاتاری " را دیدم. بهمراه دوستم و دخترش، زنداداشم و دخترش. فیلم خیلی خوبی نبود ولی بد هم نبود کلا روحیمون عوض شد.


همونموقع که توی سینما بودم یکدفعه دیوونه شدم و دوباره به م پیام دادم. بهش نوشتم:"سلام م. من فردا بعد از اداره میرم همونجایی که برای اولین بار همدیگه را دیدیم. منتظرت موندم"   و همچنان هیچ پیامی نیومد.


من احساس میکنم حق دارم که واقعیت را بدونم. و حق دارم که اخربن تلاشم را انجام بدم که بعدها حسرت نخورم. شاید بیاد شاید هم نیاد. بهرحال این اخرین تلاش منه. بهرحال میرم اونجا و یه قهوه میخورم کمی از طبیعت لذت میبرم. بعد هم میرم خونه و برای همیشه این دندون لق را میکشم و خیال خودمو راحت میکنم.


امروز و امشب را گذاشتم برای سوگواری. امروز توی پارک حسابی گریه میکنم. امشب هم همینطور. از فردا میشم یه ادم دیگه. دیگه همه چی تموم میشه. 

نمیخوام تا اخر عمرم برای یه رابطه از دست رفته گریه و زاری کنم. سوگواری کافیه. فقط تا فردا صبح که بیدار میشم بهش فکر میکنم.


از فردا میشینم و خوب فکرام رو میکنم. در مورد ایندم، خونه، کار، وام و ...


مهم اینکه دیگه یه ادم دیگه میشم. 


امروز صبح زود رفتم بانک و مدارکم را تحویل دادم. رییس بانک تا این مرحله با وامم موافقت کرده. یه سری مدارک هم فردا باید از اداره بگیرم و باید مدارک ضامن را هم ببرم. احتمالا دوشنبه باید دوباره برم بانک. به امیدخدا همه چی اکی میشه.


صبح توی راه که بودم دوستم زنگ زد. آ دوستم استرالیا زندگی میکنه. الان با شوهرش و دخترش اومده ایران برای تعطیلات. خیلی خوشحال شدم که بهم زنگ زد. کلی روحیم عوض شد. بهش گفتم هروقت دوست داشت بهم زنگ بزنه که همدیگه رو ببینیم. چقدر دوستم باوفاست. خالصه خالص ناب ناب.


باران بارانی
۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

" ‏یَداللَهِ فَوقَ أَیْدِیهِم "


‏یعنی بنده‌ی من ‏نگران فردا نباش

‏از کارهای آدم‌ها دلگیرنشو

‏کاری از آنها ‏برنمی‌آید

دستانت را در دست من بگذار


❣تمام غصه دنیارا میشه باهمین جمله تحمل کرد


💟

باران بارانی
۱۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دیگه نمیدونم چی بنویسم. الان گوشی تلفن خونه را برداشتم و بهش زنگ زذم. احتمالا فهمید که من هستم و ج نداد.

دیگه تموم

باران بارانی
۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

پاکش کردم از همه جا. چقدر عذاب کشیدم. چقدر زیاد.نمیدونم برای اونهم سخته یا نه؟ 

نمیدونم. 

امروز از صبح بانک بودم. سه ساعت وقتم گرفته شد. خیلی خسته شدم. مدارکم را دادم. شنبه هم باید برم بانک. احتمالا یکشنبه هم همینظور. امیدوارم با وامم موافقت کنن. اون اقایی که داشت مدارک وارم را تحویل میگرفت. حکمم را نگاه کرد. پرسید دکتری؟ گفتم داشنجوی دکتری هستم. گفت:افرین موفق باشی.


امروز ش زنک زد. از من پرسید که چرا زود عصبانی میشم و من براش توضیح دادم که این اواخر دوتا رابطه عاطفی تموم نشده داشتم. 

باران بارانی
۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

سلام

پذیرش یه اتفاق بد خیلی سخته. خیلی سخت. هر چی ضربه ای که آدم میخوره سخت تر و سنگین تر باشه باورش هم سخت تره. ولی آدم بالاخره می پذیره. حتی سخت ترین اتفاق زندگی را. 

من امروز دیگه واقعا بیخیال م شدم. دیگه حذفش کردم. عکس هاشو از تو گوشیم پاک کردم. البته هنوز موبایلش را پاک نکردم. نمیدونم چرا؟؟؟

وقتی مج گذاشت و رفت شمارشو پاک کردم از همه جا هم بلاک کردم ولی نمیدونم چرا م را پاک نکردم. انگار هنوز امیدوارم که شاید تماسی بگیره. 

خودم هم نمیدونم چرا. اون دیگه رفته. خیلی سخته باور کنم ولی رفته دیگه. مثل مردن میمونه. انگار یه نفر که خیلی دوستش داری مرده باشه. 

اون جواب تلفن منو نمیده. جواب تلگرام را نمیده. جواب واتساپ را نمیده. 

خب این چه ارتباطیه. 

الان شمارشو پاک میکنم. این رابطه خجالت اوره. باید جمعش کنم. 

پاکش میکنم. 

شاید تا الان عقد کرده باشه. شاید نامزد کرده باشه. نمیدونم. 

بهتره پاکش کنم. 

باران بارانی
۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اسرار روانشناسی❤, 

❣️به سه چیز هرگز نمیرسی:


۱- بستن دهان مردم

۲- جبران همه‌ی شکست ها

۳- رسیدن به همه آرزوها


سه چیز حتما به تو میرسد:


۱- مرگ

۲- نتیجه عملت

۳- رزق و روزی


حالا اگر میخواهی به همه چیز برسی:


۱- توجه خدا را به خودت جلب کنی 

۲- خدا در زندگیت بیاور


💟 @asrare_movafaghiyat

باران بارانی
۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

در تقدیر هر انسانی ؛

معجزه ای خاص،

از طرف خداوند تعیین شده که

قطعا در زندگی اش

در زمان مناسب، نمایان خواهد شد.

یک شخص خاص،

یک موهبت خاص،

‌منتظر معجزه‌ی زندگی خود باشید 😉

باران بارانی
۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر