دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۱۳ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

سلام

هوا بارونیه.

یعنی کسی تو این هوا یاد من میفته؟

باران بارانی
۳۰ مهر ۹۸ ، ۱۵:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

بعضی وقت ها هست که تنهایی بیشتر از همیشه احساس میشه.

دیروز رفته بودم کلینیک دندانپزشکی. چون اونجا پرونده نداشتم، اول فرستادنم برم عکس بگیرم. تا رفتم و برگشتم هوا تاریک شده بود.

تا کارم تموم شد و برگشتم، هوا کاملا تاریک شده بود و باد و بارون هم شروع شد.

همون موقع تپسی و اسنپ هم قطع شد.

 

خلاصه من مونده بودم کنار خیابون. یه لحظه اطرافم را نگاه کردم. چشمم به ماشین های پشت چراغ قرمز افتاد. 

به سرنشین ها نگاه کردم. انگار هیچکس تنها نبود. همه داشتن با هم حرف میزدن و میخندیدن، بعضی ها هم مشغول خوردن بودن.

 

پیاده رو و مغازه ها را نگاه کردم، ابمیوه فروشی، جیگرکی، پیتزا فروشی ها همه پر بودن.

 

اون لحظه وحشت و ترس از این تنهایی همه وجودم را گرفت. 

 

خلاصه همونموقع اسنپ وصل شد و یه تاکسی گرفتم. وقتی رسیدم خونه حالم بهتر شد.

 

من آدم شب ها نیستم. دوست ندارم شب ها بیرون باشم. 

شب ها انگار همه چی ترسناک میشه.

 

شب را فقط باید خونه بود

نمیدونم چرا

باران بارانی
۳۰ مهر ۹۸ ، ۱۰:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

دلم یه اتفاق خوب میخواد انقدر خوب که از شدت خوشحالی شب خوابم نره.

ولی واقعا خودمم نمیدونم چه اتفاقی ممکنه انقدر من و خوشحال کنه

باران بارانی
۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۶:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

مدتیه هر چی عکس در فضای مجازی داشتم برداشتم.

الان هیچ جایی عکسی ندارم .

میخوام فضای مجازی برام کمرنگ بشه. کمرنگ تر از همیشه

باران بارانی
۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۰:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

من مدتها بود که از پدرم ناراحت بودم.

پدری که وقتی دو سالم بود به انتخاب خودش و کاملا داوطلبانه به جبهه رفت و شهید شد.

همیشه ناراحت بودم که چطور تونست ما سه تا بچه را با مادرم تنها بذاره و بره. 

دیگه هیچکس نبود که بره شهید بشه؟؟؟؟؟ چرا در قبال خانوادش، در قبال من که من فقط دوسالم بود و نیاز با حامی داشتم احساس مسیولیت نکرد و هزاران سوال دیگه...

سالها این افکار مرا ناراحت می کرد، تا اینکه این چند روز بالاخره تصمیم گرفتم که ببخشمش.

 

از دست مادرم ناراحت بودم که چرا اون زمان که خارج از کشور درس می خوندم دایم با حرفاش به من استرس می داد تا اینکه مجبور شدم برگردم...

خلاصه اون را هم بخشیدم.

 برادرم را بخشیدم . همیشه ازش ناراحت بودم که چرا مثل بقیه برادر ها من را حمایت نکرده؟ اون را هم بخشیدم و به خودم قبولوندم که از هیچکس نباید توقعی داشته باشم. از هیچکس.

خلاصه همه را بخشیدم. همه را...

باران بارانی
۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۰:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

مدتیه کمتر غذای بیرون می خورم و اشپزی می کنم. دستپخت خودمو میخورم.

فکر می کنم آشپزی کار ارامش بخشیه. 

نمیدونم چرا ولی حداقل به من حس خوبی میده.

بعضی وقت ها فک می کنم میتونستم سرآشپز یه هتل خیلی بزرگ بشم.

آدم وقتی کاری را دوست داشته باشه با عشق انجامش میده و لذت میبره. همین موضوع باعث خوشمزه شدن غذا میشه.

 

آشپزی کنید.

خیلی حس خوبیه

باران بارانی
۲۴ مهر ۹۸ ، ۱۳:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

هر چی زمان میگذره، بیشتر به این موضوع پی می برم که کلا در این دنیا تنها هستم. البته منظورم از نظر فیزیکی نیست.

 

این واقعیت تلخیه ولی خب قرار نیست همه واقعیت ها شیرین باشه.

 

فکر می کنم کلا تعداد آدم هایی که شبیه من باشن و دوست داشته باشم با اونها ارتباط داشته باشم خیلی کمه. فکر می کنم آدم ها بسیار سطحی و کوته نظر شدن و فکر میکنم این فرایند سطحی و کوته نظر شدن هر روز ادامه داره.

دوست دارم با کسانی در ارتباط باشم که مطالعه می کنن، فیلم می بینن، دارای نظرات مهم و کاربردی هستند، اهل تحلیل وقایع و کسب اطلاعات و دانش هستند. به دیگران کمک می کنن، دغدغه هاشون فراتر از تامین نیازهای روزمره هست و اهداف متعالی دارن.

 

 

 

با این واقعیت هم باید کنار اومد.

باران بارانی
۲۴ مهر ۹۸ ، ۰۹:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

خوبم. همه چیز خوبه.

سالم و سلامتم.

مشکلات کوچک وجود داره که مثل سنگ ریزه های کوچک میمونه. 

من همه مشکلات را حل می کنم.

با آرامش جلو میرم و از زندگیم لذت می برم.

از گذشته تجربیات زیادی دارم.

حالا وقتشه از اون تجربیات استفاده کنم.

کتاب های صوتی موفقیت گوش میدم.

روی تزم کار میکنم.

مقاله میخونم.

باران بارانی
۱۶ مهر ۹۸ ، ۰۸:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

من از مسافرت برگشتم. رفته بودم مشهد.

 

خیلی نیاز داشتم. حالم خیلی بهتر شد.

الان هم شکر خدا خوبم.

بعضی وقت ها فکرم پرواز می کنه و میره جاهایی که نباید بره ولی من خودمو کنترل می کنم و ادامه میدم.

 

هر لحظه برای بهتر بودن خودم تلاش می کنم. 

هر لحظه از زندگیمو صرف بهبود وضعیت روحی و جسمی خودم می کنم.

هر لحظه بهتر از قبل میشم.

 

من ناامید نمیشم.

من منصرف نمیشم.

من ادامه میدم.

خدا همراهمه.

راه سختی در پیش دارم.

راه زندگی

راه بهتر شدن

راه پیشرفت

ولی خدا همیشه کنارمه و منو تنها نمیذاره.

خدا تنها کسیه که همیشه هوامو داره.

خدا تنها کسیه که همیشه میمونه.

 

ممکنه گاهی اوقات خیلی بهم سخت بگذره

ممکنه حالم بد بشه

ممکنه وضعیت خیلی سخت بشه

ولی من دیگه نمیترسم

میدونم هر چقدر هم اوضا سخت بشه من با خونسردی و ارامش و با تکیه بر خدا همه سختی ها را مدیریت می کنم.

 

خدا همیشه هست.

خدا مهربونه

 

باران بارانی
۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۰:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

به شدت احساس میکنم نیازی به کسی ندارم.

فکر می کنم هر روز دارم کاملتر میشم.

هر روز بیشتر از قبل احساس بی نیازی می کنم.

 

باران بارانی
۰۳ مهر ۹۸ ، ۰۸:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر