دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۴۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

سلام

امروز رفتم بانک برای بار سوم. میخوام یه وام شصت میلیونی بگیرم. امروز مدارک ضامن ها را برده بودم. اول که گفتن دو تا ضامن کمه و باید سه تا ضامن ببرم. برای هر بیست میلیون یه ضامن. دوم اینکه یکی از ضامن ها را چون حقوقش کم بود رد کرد. خلاصه قبول کرد یه وام بیست تومنی بهم بده با یه ضامن. نقشه هایی که کشیده بودم برای شصت میلیون نقش بر اب شد.

وقتی از بانک اومدم بیرون خیلی ناراحت بودم. عملا وا رفتم. رفتم کمی قدم زدم. ولی الان حالم بهتره. یاد خدا افتادم. خدا مواظب منه. اگر این وام جور نشده حتما خیر و مصلحتی بود. حتما خدا نقشه بهتری برام داره.

جول استین میگه وقتی سختی ها و فشارهای زندگی خیلی زیاد میشه خوشحال باشید چون پیروزی نزدیکه. خوشبختی نزدیکه. نقشه ای که خدا برامون کشیده نزدیکه.


خدایا شکرت. خدایا بهتداعتماد دارم. خدایا راضیم به رضای تو. شک ندارم خیر و صلاحی در کاره. خدایی که منو افریده و دوست داره و حمایت میکنه حتی یه لحظه هم منو تنها نمیذاره. حتما این وام با این مبلغ به خیر و صلاح من نبوده. حتما خدا میخواد از جای دیگه کمکم کنه. از جایی که من حتی نمیتونم حدس بزنم. همونطوری که به پ کمک کرد طوریکه پ حتی حدس هم نمیزد.


خدایا ممنونم که تنهام نمیذاری. من دیگه ناراحت نمیشم. میدونم تو هر اتفاقی خیری هست. الخیر فی ما وقع


خدایا راضیم به رضای تو


خدایا باز هم کنارم باش

خدایا بغلم کن

باران بارانی
۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

من این روزها خیلی سکوت میکنم خیلی. دیگه زیاد حوصله و انرژی برای جر و بحث و حرف های بی فایده و تکراری ندارم. ترجیح میدم ببینم و بشنوم و سکوت کنم. هرچی هست همون توی دلم بمونه.

این روزها فکر میکنم دارم به آدم ترسناکی تبدیل میشم. ترسناک از این نظر که از چیزی میترسم. 

من غم فراق اعضای خانواده و فامیل را تجربه کردم. شکست های عاطفی را تجربه کردم. تنهایی را به مدت طولانی تجربه کردم. بی پولی را تجربه کردم. خستگی های شدید را تجربه کردم.

همه اینها را بذارم کنار هم به این نتیجه میرسم که چیزی برای ترسیدم وجود نداره. همه سختی ها یه روز تموم میشه و همه چی دوباره آروم میشه. ادم کم کم سنگ میشه. نمیدونم اسم این فرایند سنگ شدن همون قوی شدن هست یا نه.

بهرحال هر روز ترسم از زندگی کمتر میشه. 

دوست دارم یه نفر باشه مهربون و خوش اخلاق و دوست داشتنی که همراه زندگیم باشه ولی اگر نبود هم با تنهاییم کنار میام. 

دیگه حتی تنهایی هم برام ترسناک نیست. الان حدود سه هفته است که تنهام  و اتفاق خاصی نیفتاده. کم کم میشه سه ماه، میشه یکسال و... و باز هم اتفاقی نمیفته و من هم نخواهم ترسید. زندگی همینه. ترس ها کم کم از بین میره. 


دوست دارم یه مسافرت تنهایی برم مشهد. دوسه روزه. برم یا هتل نزدیک حرم که البته خیلی تمیز و مرتب باشه. تو این دوسه روز هم با هیچکس به جز خدا و امام رضا صحبت نکنم. سکوت باشه. ایشالله بعد ماه رمضان میرم.


خیلی احساس سبکی میکنم. انگار یه باری از رو دوشم برداشته شده. درد و رنجم کمتر شده. دیگه کمتر به گذشته فکر میکنم. بیشتر با آینده فکر میکنم و حال. بیشتر به خودم و علایقم فکر میکنم. به اهدافم به اینکه تو زندگی دنبال چی هستم. 

اینها نشونه است یعنی حالم داره بهتر میشه. احساسات و عواطف داره حالت پایداری پیدا میکنه.  خداراشکر روزهای سخت دارن تموم میشن. 

از روز جمعه عصر تا حالا تلگرام و وایبر ندارم. خیلی حس عجیبیه. میخوام از هیاهو دور باشم. میخوام سکوت و آرامش باشه. تنهای تنها. 

یا نفر بهم پیشنهاد داده لیر بخرم. باید تحقیق کنم. 


خدایا ممنونم ازت که که کمک کردی روزهای سخت و تاریک را پشت سر بذارم. خدایا ممنونم ازت که هر روز حالم بهتر میشه. خدایا ممنونم که منو تنها نداشتی. 

خدایا کنارم باش. خدایا با من باش. خدایا بغلم کن. 



باران بارانی
۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

مدتی بود برنامه خوابم منظم شده بود ولی دوباره امشب با اینکه خیلی خسته هستم خوابم نمی‌بره. بی خوابی خودش مشکل بزرگیه چون باعث میشه فکر و خیال بزنه به سر آدم. دارم همه زندگیمو مثل سریال جلوی چشمم میبینم. متاسفانه آدم اینجور مواقع خاطرات خوب را نمیبینه. همش خاطرات بد و منفی. کمبودهای دوران کودکی ناملایمتی ها غصه ها مرگ ها از دست دادن ها.... 

زندگی خیلی عجیبه. پر از فراز و فرود. زندگی بالا و پایین داره. 

من خیلی فکر کردم. به مح فکر کردم حتی اگر برگرده هم قبولش نمیکنم. خیلی فکر کردم فقط با پسری صحبت میکنم که قصدش صد درصد ازدواج باشه و من رو بخاطر یک عمر بخواد. از همین لحظه تا آخر عمرم. من یه رابطه موقت نمیخوام. من آدم یه رابطه موقت نیستم. من عاطفی هستم تو روابط کوتاه مدت ضربه شدیدی میخورم. 

خدایا کمکم کن. خدایا نیمه گمشده من رو سر راهم قرار بده. خدایا خودت گفتی که انسان‌ها را جفت جفت آفریدی جفت من را به زندگیم بیار. دیگه تحمل ندارم. خدایا خودت دری بروم باز کن. 



باران بارانی
۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

امروز همکارم یه موضوعی برام تعریف کرد که واقعا موندم تو کار خدا. قضیه این بود که چجوری دست یه ادم بیشعور مکار باز شد و آبروش رفت. واقعا ایمان آوردم به آیه "و مکرو و مکرالله ولله خیرالماکرین". خدایا این یه نشونه بود که برام فرستادی که ایمانم قوی تر بشه و صبر کنم. فقط صبر.



خدایا چندین بار در زدم و به در بسته خوردم. خدایا حالا فقط صبر میکنم. گرچه دلم گرفته و ناراحتم ولی باز هم صبر میکنم و راضیم به رضای تو. دیگه نقشه نمیکشم و پیش بینی نمیکنم. دیگه قضاوت نمیکنم.  خودت راه را نشونم بده. خودت هوای منو داشته باش.


خدایا میدونم بالاخره راه را باز میکنی. خدایا میدونم بالاخره کمکم میکنی از راههایی که من اصلا نمیدونم و نمیتونم حدس بزنم. من صبورم. منتظر میمونم و ایمانم هر روز قوی تر میشه. ممنونم از نشونه ای که امروز برام فرستادی.


ممنونم که برام چراغ میفرستی. خدایا شکرت. خدایای ممنونم ازت. خدایا هوای منو داشته باش.


حالا دیگه کمتر احساس تنهایی میکنم.


خدایا منو در آغوش امن خودت قرار بده.  خدایا بغلم کن. یه بغل محکم. یه بغل امن.

باران بارانی
۲۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

تصمیم خوبی گرفتم. اینکه با خودم مهربون باشم و به خودم احترام بذارم. خودم هستم که همیشه برای خودم میمونم  با خودم حرف های خوب بزنم. غذاهای خوب بخورم. ورزش های خوب انجام بدم. بیشتر به خودم برسم و بیشتر برای خودم وقت بذارم. مهمتر و مهمتر از همه اینکه با خودم حرف های خوب بزنم. این خیلی مهمه. 

و اینکه صبور باشم و مدام از خدا نپرسم چراااااا؟ هر اتفاقی برام افتاد فقط بگم خدایا راضیم به رضای تو. خدایا راضیم به رضای تو. خدایا شکرت و صبور باشم و ببینم خدا چه برنامه و ماموریتی برام داره. خدایا راضیم به رضای تو.


باران بارانی
۲۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۷:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

این روزها خیلی حس های عجیب و غریبی دارم. یه عالمه فکر و هدف تو ذهنم هست ولی وقتی میخوام شروع کنم انگار خیلی برام سخته. حتی مطالعه یه مقاله یک صفحه ای. هرکاری برام سخته. هرکاری  نمیدونم چم شده. 

همین الان یه عالمه کار دارم. ویرایش مقاله و مطالعه و نوشتن پروپوزال و ... ولی هیچکدام را انجام نمیدم. هیچکدوم.

نمیدونم چکار دوست دارم انجام بدم. انگار یه گمشده دارم. یه حلقه از یه زنجیر خالیه. یه چیزی باید سر جای خودش باشه که نیست. 

دوست دارم یه دفعه استارت بزنم و از یه جایی شروع کنم. البته من قبلا هم اینطوری بودم. بعد ناگهانی شروع به کار کردم. حالا منتظر اون استارت هستم.


باران بارانی
۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

همه چی را حذف کردم. از تلگرام و واتساپ و وایبر خارج شدم. اگر کسی بخواد با من در ارتباط باشه راهشو پیدا میکنه اگر نه هم که هیچی. 

بیخیال فضای مجازی. خاطره خوبی از فضای مجازی ندارم. بستمش. میخوام مدتی تو لاک تنهایی خودم باشم. سکو ووووووت. تنهاااااااایی.

میخوام ببینم چقدر دووم میارم. 

باران بارانی
۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر
سلام
دارم سعی میکنم حالم را بهتر کنم ولی راحت نیست. مدام سر خودم را گرم میکنم به کارهای مختلف.

آشپزی، مطالعه، درس و مشق، چت و ... ولی باز هم یه دفعه چندتا خاطره قدیمی هجوم میاره تو دهنم. همه فکرم را درگیر میکنه.

همون لحظه فکر میکنم یعنی اونهم داره بمن فکر میکنه. من احساس میکنم این افکار دوطرفه است. یعنی همون موقع که من دارم به اون فکر میکنم اونهم داره بمن فکر میکنه ولی نمیدونم چرا واکنشی نداره.

این روزهایی که بارون میاد همش فکر میکنم یاد من مبفته و دلش میگیره. 

من یادمه مج را خیلی سریعتر فراموش کردم ولی نمیدونم چرا انقدر فراموشی مح انقدر طول کشیده. چرا واقعا؟



خدایا نقشه تو برای من چیه؟ این روزها به هر دری زدم بسته است. من نشستم منتظر. دیروز توی تیوی خیلی تصادفی یه سکانس از سریال "نفس گرم " را دیدم. خانوم مرجان گلچین داشت میگفت:"وقتی هرچی دعا میکنی مستجاب نمیشه وقتی هرچی در میزنی و جواب نمیده همونجا منتظر بمون برنگرد همونجا منتظر بمون"  حالا من هم فقط منتظر میمونم. نمیدونم چی میشه ولی بالاخره یه چیزی میشه.

باید سر خودم را شلوغتر کنم. باید کارهای مفیدتر انجام بدم. باید از زندگیم لذت ببرم. 

دوست دارم انقدر کار کنم و سرم شلوغ یاشه که اصلا متوجه نشم زمان چطور میگذره. البته منظورم کارهای روتین هرروزه نیست.کارهای مختلف. دوست دارم زنجیره ارزش های مختلف داشته باشم و روی چند موضوع مختلف همزمان کار کنم.


یه کار دیگه ای که خیلی دوست دارم انجام بدم این هست که ارتباطم را با خدا قوی تر کنم ولی نمیدونم چجوری؟ 

خدایا خودت کمکم کن

باران بارانی
۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

این روزها تقریبا به شش تا در زدم که هر شش تاش بسته بوده. یعنی تیرم به سنگ خورده. 

الان ایا باید خوشحال باشم ؟؟؟  الان اون خدایی که خیلی مهربونه کجاست که یه در جدید برام باز کنه؟؟  ؟

دلم دوباره گرفته. دلم یه همسفر میخواد یه دوست واقعی یه رفیق یه همراه یه شریک. خدایا بغلم کن. 

خدایا حالا که برام یه همراه نمیفرستی لااقل خودت بغلم کن و تنهام نذار. 

دوستم آ از استرالیا اومده. دیروز زنگ زده قرار گذاشته برای جمعه. این دوستم خیلی با وفاست. پارسال هم که اومد ایران همدیگه را دیدیم. خیلی دختر خوبیه. با شوهر و بچش اومده. 


باران بارانی
۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

همه منو ترک کردن. همه. 

امروز اومدم یبار دیگه تلاش کردم. باز هم به در بسته خوردم. 

احساس میکنم توی یه اتاقی زندانی هستم. از هر طرف که می‌خوام خارج بشم در بسته است. دیوارهای اتاق خیلی بلند هستن. نمیتونم برم بیرون  موندم توی اتاق تنهای تنها  

خدایا من خیلی تنهام. خیلی. 

بازم بغض دارم. خدایا بغلم کن. 

باران بارانی
۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر