دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۴ مطلب با موضوع «ارزو» ثبت شده است

سلام

حتما تا حالا براتون پیش اومده که تصمیم های قاطعانه گرفتید. برای هر کسی پیش میاد. 

من تصمیم های قاطعانه را خیلی دوست دارم. بعد از هر تصمیم قاطعانه ای حالم خیلی خوب میشه. با تصمیم های قاطعانه خودم را از تجزیه و تحلیل های سرسام آور و خسته کننده نجات میدم و به مغزم استراحت میدم.

چند تا از تصمیم های قاطعانه ای که تا حالا گرفتم:

1)وقتی قاطعانه تصمیم گرفتم  برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برم. من آرزو داشتم که تحصیل و زندگی در یک کشور اروپایی را تجربه کنم. پای آرزوم وایسادم. سختیها را تحمل کردم. پای تصمیمم وایسادم. ممکنه از نظر بعضی ها اشتباه باشه ولی نظر خودم مهمه.


2)وقتی تصمیم گفتم در ایران زندگی کنم. مدام میدیدم دوستان و همکارانم قصد مهاجرت دارن. و هر وقت میدیدم که کسی تصمیم به مهاجرت داره به فکر فرو میرفتم که چرا من موندم؟ چرا من نمیرم؟ انقدر فکر میکردم که سردرد و حاات تهوع میگرفتم. بعد یبار  نشستم ، حسابی فکر کردم و تصمیم قاطعانه را گرفتم. من این کشور را با همه بدی هاش برای زندگی انتخاب کردم و بعد از اون تصمیم دیگه در مورد مهاجرت و زندگی در خارج از کشور فکر نکردم. خودم را از تجزیه و تحلیل های بی مورد رها کردم و پای تصمیمم وایسادم.


3)وقتی تصمیم گرفتم با همون ظاهری که دارم ادامه بدم و دیگه به جراحی بینی فکر نکنم. دایم در حال تجزیه تحلیل بودم که جراحی را انجام بدم یا نه. با خودم عمیق فکر کردم و تصمیم گرفتم بی خیال جراحی بشم. بعد از اون قضیه دیگه در مورد جراحی بینی فکر نکردم.


4)وقتی تصمیم گرفتم با هر سختی شده تز دکترام را به پایان برسونم. من شاغل هستم و درس و کار همزمان با هم خیلی سخته ولی من تصمیم گرفتم که این تز را حتما تا اخر ادامه بدم. با اینکه قبلش مدام به خودم میگفتم: "حالا تمومش کنم که چی؟ اصلا مدرک به چه دردم میخوره؟..." و این تجزیه و تحلیل ها ناراحتم میکرد. از وقتی تصمیم گرفتم تمومش کنم دیگه تحلیل را گذاشتم کنار و فکرم راحت تر شد.


5)تصمیم گرفتم یه دانشمند داده بشم. کارهایی را شروع کردم و تا دوسال آینده با توکل به خدا به هدفم میرسم.


الان هم دو روزه یه تصمیم قاطعانه دیگه گرفتم. یه تصمیم قاطعانه که شاید از همه تصمیم های دیگم مهمتر باشه.


من تنهایی را انتخاب کردم. خیلی فکر کردم. خیلی تجزیه و تحلیل کردم. شاید این تصمیم سخت ترین تصمیم زندگیم باشه ولی دیگه تصمیم گرفتم و این تصمیم تغییر ناپذیره.  من دلایل بسیار قانع کننده ای برای خودم دارم. همه جوانب را بررسی کردم. من تنهایی را انتخاب کردم چون میخوام از خودم، قلبم و احساساتم در مقابل انسان های بیگانه و متهاجم محافظت کنم. من تنهایی را انتخاب کردم چون بعد از بررسی های زیاد به این نتیجه رسیدم که کسی به زلالی و شفافیت من با این قلب پاک وجود نداره. دوستی و رابطه من با دیگران هم باعث میشه شدیدا آسیب ببینم. من میدونم که تنهایی بسیار سخته ولی قلب و روح من تحمل آسیب های دیگر را نداره. دوست ندارم بیشتر از این در مورد این موضوع صحبت کنم. برای من مهم این هست که دلایلم برای خودم قانع کننده باشه که هست و همین کافیه.


رویای پیدا کردن نیمه گمشده، عشق، لذت داشتن یه پارتنر و یا حتی یه دوست جدید  را برای همیشه بایگانی کردم. همه عکس هام را از تلگرام و واتساپ پاک کردم. میخوام یه گوشه ساکت و آروم زندگی کنم و جلب توجه نکنم. از این به بعد روی اهداف دیگه زندگیم تمرکز میکنم.

باران بارانی
۰۱ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

یه ارزوی دیگه

دوست دارم یه عابربانک داشته باشم که مال خودم نباشه. مثلا عابربانک همسرم باشه. دوست دارم از اون عابربانک هایی باشه که هیچوقت تموم نمیشه. برم باهاش یه خرید حسابی. هر چی دوست دارم باهاش بخرم. 

لباس، کفش، وسایل خونه و ...

خدایا یعنی میشه یه روزی هیچ مشکل مالی نداشته باشم. یه روز بیاد که بدون استرس و حساب و کتاب هر چی دوست دارم بخرم و نگران قسط ها و بدهکاری ها نباشم. نگران ایندم نباشم.


باران بارانی
۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یه آرزوی دیگه

یه روز که مثل روزهای دیگس چشمم رو باز می کنم و مبینم که یه نفر اومده که با همه فرق داره.

خیلی مهربونه. خیلی خوش اخلاقه.  منو دوست داره. همش از روی محبت بمن نگاه میکنه. محبت بدون منت. محبت بدون چشم داشت. خیلی رومانتیک. خیلی دوست داشتنی. خیلی باسواد. خیلی باکلاس. خیلی بزرگوار. خیلی ادم حسابی. یه نفر که همیشه برام گل بیاره. یه نفر که همش برام کادو بخره. یه نفر که یه شریک واقعی باشه و بخواد زندگیشو بامن تقسیم کنه. یه نفر که اومده باشه که بمونه برای همیشه. یه نفر که سرشار از عشق و محبت باشه. اونوقت به خودم میگم"بخاطر همینه که تا حالا کسی رو دوست نداشتم."

بعد بمن میگه بیا بریم. بیا از این کشور بریم. هیچ مشکلی وجود نداره. هیچ مشکلی. همه چی روشنه. دست همو میگیریم و میریم.


دوست دارم اونجا با ارامش تحقیق کنم و درس بخونم. سکوت و ارامش. عصرها برم خرید کنم. برم پیاده روی. اشپزی کنم. با همه مهربون باشم. همه با من مهربون باشن. همه چی خوب باشه. همه چی عالی. سکوووووووووووت. ارامش.


 

باران بارانی
۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی از ارزوهام اینه که یکی بیاد منو برداره و با خودش ببره خارج.

من نمیدونم چجوری. یجوری که خدا خودش میدونه.

بیاد دنبالم و منتمو بکشه و ازم خاستگاری کنه و منو برداره و ببره . خودش اونجا کار داشته باشه. وضع مالیش خوب باشه. من برم اونجا با حوصله زبان یاد بگیرم و بعد برم دانشگاه یا یه کار راحت پیدا کنم و ارامش داشته باشم.

وای خدای من برای تو که کاری نداره. چرا یه ادم حسابی خوب و مهربون و خوش اخلاق و پولدار و تحصیلکرده سر راه من قرار نمیدی؟

دوست دارم ارامش داشته باشم. میخوام کمتر تلاش کنم. دوست دارم برم یه جای دنج مثل اتریش، بلژیک، سوئد، دانمارک و یا سویس. یه جایی که سرشار از ارامش باشه.


هفته ای سه روز قدم زنان برم کلاس زبان و توی دانشگاه هم درس بخونم. دوست درم تو خیابون ها ساکن و اروم قدم بزنم. چقدر لذت بخشه. میتونم چشمامو ببندم و همه جزییات را تصور کنم. 

دوست دارم خونمون نزدیک کلاس زبان و دانشگاه باشه. چقدر عالی میشه. همیشه قدم زنان برم دانشگاه.  دوست دارم با ارامش قدم بزنم.

تو خونه برای همسرم اشپزی کنم. برم خرید کنم. سالی چندبار بیام ایران. چقدر زندگی لذت بخش میشه.


دوست دارم یه خونه کوچک داشته باشم که یه حیاط نقلی داشته باشه. تو حیاطش گلکاری کنم. چندتا پنجره داشته باشه. پشت پنجره ها گلدون بذارم. سر میز شام شمع روشن کنم.


وای خدای من



دوست دارم نیشرت و شلوارلی و کتونی بپوشم و برم دانشگاه. دوست دارم نسیم خنک بپیچه توی موهام. دوست دارم با همسرم برم کنار دریا و بدوم. خیلی لذت بخشه.


دوست دارم از فروشگاه های بزرگ خرید کنم. مثلا شیر و نون و پنیر و مرغ و ماهی و ...

دوست دارم حسابی ماجراجویی کنم. غذاهای جدید درست کنم. مرغ بذارم تو فر. کیک درست کنم...

ارامش داشته باشم. ارامش زیاد.


باران بارانی
۰۵ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر