دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۲۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

سلام

الان مطلب زیبایی میخوندم از "یان وندراک" همسر زنده یاد "مریم میرزاخانی". خیلی برام جالب بود. اینجا مینویسم که شما هم بخونید:


زندگی عادلانه نیست ***** یان وندراک، همسر مریم میرزاخانی، در رابطه با تسلیم بودن وی به سرنوشت و نداشتن شکایت در رابطه با اتفاقاتی که برایش رخ داده، صحبت کرد و گفت: زمانی که مشخص شد پیشرفت سرطان در بدن مریم به قدری زیاد شده که تقریباً امیدی وجود ندارد، با هم صحبت کردیم و معتقد بود که به هر حال زندگی عادلانه نیست، همان‌طور که زمانی که در یک خانواده خوب و با بهره هوشی بالا و افراد خیلی خوب در کنار خودم به این دنیا آمدم، عادلانه نبود. من شکایت و گله‌ای از این بابت ندارم، چون بسیاری از افراد در دنیا این دارایی‌ها را ندارند او هیچ‌گاه در رابطه با هیچ چیزی گِله و شکایت نکرد و به من می‌گفت : نیازی نیست برای من دست به دعا شوی، چون مشکلات خیلی بزرگتری در جهان وجود دارد. او دوست نداشت به او به عنوان یک قربانی نگاه شود مریم اخلاق خاصی داشت و به بسیاری از چیزهایی که دیگران به آنها علاقه‌مند هستند، بی‌تفاوت بود. او زمان زیادی برای میهمانی و جشن نداشت و دقیقاً می‌دانست که چه کاری می‌خواهد انجام دهد و برای آن یک نقشه کامل و دقیق داشت و هیچ اهمیتی نمی‌داد که دیگران چه چیزی درباره‌اش می‌گویند، او ذهنی بسیار قدرتمند داشت یان وندراک افزود: زندگی ما در ریاضیات خلاصه نمی‌شد. مریم علاقه زیادی به ورزش شنا داشت و در این رشته متبحر بود و به گوش دادن به رادیو و مطالعه زندگینامه افراد نیز علاقه داشت. وی معتقد بود فرد خوش‌اقبالی است، اما به نظر من این‌طور نبود .

این سخنرانی را میتونید در اینجا ببینید.


باران بارانی
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

من یک انسان با وجدان کاری هستم.امروز هم که هیچکس سر کار نیست، من اومدم سرکار.

همه جا ساکته. انقدر همه جا خلوت و بدون ترافیک بود من خیلی زود رسیدم.

به ذهنم رسیده لیستی از اهدافم که میخوام حتما در سال 98 به اونها برسم را آماده کنم. 

پیشنهاد میکنم شما هم همینکار را انجام بدید.  

باران بارانی
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۰۷:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

برنامه های من برای تعطیلات عید

1)خوابیدن 

2)خوردن سیرترشی

3)ادامه کار برروی پایان نامه

4)تماشای فیلم های کمدی

5)تماشای سریال WEST WORD

6)مطالعه کتاب "زن بودن" اثر "تونی گرنت"

  این کتاب را میشه از اینجا خرید.

7)مطالعه کتاب "میشل اوباما شدن"

  این کتاب را میشه از اینجا خرید.

8)گاهی آشپزی


فعلا همین برنامه ها را دارم.

باران بارانی
۲۶ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

حال و هوای عید همه جا پیچیده. 

بهار داره میاد. 

بازارها قلقله است. 

مدارس و دانشگاه ها تقریبا تعطیل شدن. 

امروز صبح ترافیک خیلی کمتر بود. 

پارکینگ اداره خیلی خلوت شده. خیلی از همکارها از دیروز مرخصی گرفتند و نمیان.

خیلی ها مشغول خونه تکونه هستند.

تهران داره خلوت میشه. وقتی تهران خلوت میشه، دوست داشتنی تر میشه.

منم آماده تعطیلات هستم.

البته مرخصی نمیگیرم و تا سه شنبه میام سر کار.

دیشب یه خرید اینترنتی داشتم. منتظرم بیاد. 

کلا من خرید اینترنتی را خیلی دوست دارم. آدم دو تا هیجان را تجربه میکنه. یکی وقتی داری خرید میکنی. یکی هم وقتی به دستت می رسه.


باران بارانی
۲۶ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

کسی که نشسته است

همیشه خسته نیست

شایدجایی برای رفتن نداشته باشد

کسی که نشسته است

شایدخسته باشد

شایدهمه جارا گشته باشد

وخسته باشد

کسی که نشسته است 

حتما گم کرده ای دارد!


👤 #علیرضا_روشن

💟 @Havaye_Havva

باران بارانی
۲۳ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

📝


 به احترامِ لحظه ی "آخِیش"


▫️امروز روز من بود. امروز را با شنیدن یکی از بهترین خبرهایی که میشد بشنوم شروع کردم. صبح، همینطوری که خمیازه میکشیدم و ایمیلم را چک میکردم، دیدم که مقاله ای که حدود یکسال عمر و اعصاب و شب و روزم درگیرش شده بود، بالاخره برای چاپ توی یک مجله ی پدر و مادر دار پذیرفته شده.


▫️این قضیه ی مقاله، هر دانشجویی را حداقل یکبار حسابی چلانده و روی روح و روانش یک تانگوی لایت رقصیده. اولین درد قضیه اینجاست که باید یک ایده ی جدید بزنی. آنهم توی دنیایی که از هر دو نفر، سه نفرشان دنبال یک حرکتِ جدید هستند و شیره ی تمام ایده ها در تمام زمینه ها حسابی کشیده شده. بعدش میرسد به سروکله زدن با فرمولها و معادله ها که این هم بالاخره با هر ضرب و زوری که هست میگذرد. زخم اصلی را اما "انتظار" میزند. انتظار لعنتیِ نامعلوم. انتظارِ یک ایمیل دلهره آور که فقط و فقط اولین کلمه اش مهم است. اینکه نوشته باشند "متاسفانه باید بگوییم که..." تا تو دلت هرری بریزد پایین، یا اینکه نوشته باشند "تبریک میگوییم بابتِ..." تا تو تکیه بدهی به صندلی و چشمت را ببندی و توی دلت بگویی "آخیش..."


▫️گاهی با خودم فکر میکنم چرا باید اینهمه درگیر این دردسرها شد؟ بعد به خودم جواب میدهم که مگر راه حل دیگری هم وجود دارد؟ به جز اینکه زحمت بکشی و میلیمتر میلیمتر خودت را بکشی بالا. در واقع ما معمولی ها که پول میلیاردی از آسمان سُر نخورده توی کیف پولمان، هر روزِ زندگیمان خودش یک پا "مقاله نوشتن" به حساب می آید. همه ی ماها یک آنشرلیِ درون داریم که برای تمام داشته هایش پوستش کنده شده، اما از خودش راضی است. میدانی، یک نکته ی ظریفی وجود دارد و آنهم اینکه روی مال و اموالِ بادآورده میشود قیمت گذاشت، اما چه کسی تا حالا توانسته برای این "آخیش" گفتنِ ما قیمت تعیین کند؟ یادداشت کن؛ یک هیچ به نفع ما!



👤 #مهدی_معارف

💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva

باران بارانی
۲۳ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

امروز یه جلسه داریم با رئیس بزرگ بعد از مدتها. 

امروز من خیلی زود اومدم. دارم همونطوری که دوست دارم میشم. همیشه دوست داشتم صفخیلی زود خیلی راحت از خواب بیدار بشم نه با سختی و ناراحتی. این هفته از اولش خیلی صبح زود بیدار شدم با راحتی.  با راحتی بیدار شدن خیلی حس خوبیه. 

همچنان کتاب صوتی گوش میدم. دارم سعی میکنم خوش بین باشم و مثبت اندیش. البته کار ساده ای نیست. من به این نتیجه رسیدم که هیچ کاری ساده نیست. تلاش خیلی زیاد لازمه. دارم تلاش میکنم



باران بارانی
۲۱ اسفند ۹۷ ، ۰۷:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

دقیقا 35 سال پیش در چنین روزی  پدرم  در عملیات خیبر به شهادت رسید. من و خواهر و برادرم یتیم شدیم، مادرم بیوه شد و مادربزرگم داغدار فرزندش شد.

 البته اونموقع شهادت پدرم تایید نشد. گفتند که مفقودالاثر شده. ما امیدوار بودیم که پدرم اسیر شده باشه. یادمه وقتی آزاده ها به کشور بازگشتند، ما هم گوش به زنگ بودیم که شاید از پدرم خبری بشه ولی نشد.


سال ها بعد، بعد از حدود یازده سال چشم براهی، مشتی استخوان تحویل خانواده ما دادن و گفتند این استخوان ها متعلق به همون فردی است که یازده سال پیش مفقودالاثر شد.


مادربزرگم که دیگه چشم براه فرزندش نبود همون سال فوت کرد.

نمیخوام ذکر مصیبت کنم، فقط کسی میتونه این حرف ها را بفهمه که خودش این مساله را تجربه کرده باشه.


خدا به همه خانواده شهدا صبر بده.

روانشناس ها مصیبت هایی که ممکنه یک نفر در زندگیش تجربه کنه را طبقه بندی می کنن. سخت ترین مصیبت مرگ یکی از اعضای خانواده است که من تجربه کردم. شاید دلیل پوست کلفتی من همین باشه. روزهای خیلی سختی را تجربه کردم.


روح همه شهدا شاد.


من در این سال ها حتی یکبار خواب پدرم را ندیدم. حتی یکبار حضورش را در زندگیم احساس نکردم. وقت هایی بود که نیاز داشتم پدرم باشه و کمکم کنه. مواظبم باشه. نوازشم کنه ولی کسی نبود. نمیدونم پس اینکه خدا د قران میگه شهدا زنده هستند یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


الان که بعضی وقت ها تو زندگی کم میارم و احساس میکنم دارم میشکنم، فکر میکنم بخاطر این هست که پدر نداشتم. فکر میکنم اگر پدرم بود من الان زندگی خیلی بهتری داشتم. حداقل اعتماد به نفس بیشتری داشتم. نمیدونم پدرم اونموقع که داشت میرفت واقعا به این فکر میکرد که آینده سه تا بچه قد و نیم قدش چی میشه؟؟؟؟ در این دنیای پر از گرگ های انسان نما چه خطراتی پیش روی ما خواهد بود؟؟؟؟؟


دیگه نمیدونم چی بگم.



باران بارانی
۱۸ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام دوباره 

دیشب خواب دیدم سیل وحشتناکی اومده. یه سیل خیلی عظیم. همه داشتن خونه ها را خالی می‌کردند و میرفتن یه جایی که شبیه مرکز شهر بود. 


یکی از تعبیرهای سیل در خواب افسردگی هست. منم این روزها واقعا افسرده هستم. 

باران بارانی
۱۷ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

دیشب این فیلم را دیدم به درام کمدی زیبا. دوست داشتم. 

تصمیم گرفتم فقط فیلم های کمدی ببینم. 

باران بارانی
۱۷ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر