دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۱۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

سلام

از همه راههایی که بلدم سعی می کنم خودم را به جاده برگردونم.

نرمش

پیاده روی

مطالعه

کتابهای صوتی

تمرکز

فکر کردن به مسایلی که دوست دارم

صحبت کردن با دوستام

ولی واقعا سخته سخت.

باران بارانی
۳۱ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

من این روزها رو مدی هستم که چیزی خوشحالم نمی کنه، یا بهتره بگم خیلی سخت خوشحال میشم.

الان یه پیام دریافت کردم از همون دوستی که گل را دریافت کرده بود. گفت که مسافرت بوده و خودش دریافت نکرده. همکارارش در شرکت دریافت کردن و عکس گل را براش فرستادن.

حتی نپرسیدم کجایی. فقط گفتم مسافرت خوبی داشته باشید. همین.

 

دیگه از اون روزهای کنجکاوی من گذشته. هر جایی باشه. داخل یا خارج. دیگه برای من خیلی چیزها مهم نیستند.

 

من الان باید خوشحال باشم ولی نیستم. فقط احساس می کنم کمی از شدت ضایع شدنم کم شده.

 

نمیدونم چه چیزهایی ممکنه خوشحالم کنه؟؟ اینکه یه دفعه یه عالمه پول بیاد دستم یا  یه دفعه یه هدیه بزرگ بگیرم...

نمیدونم واقعا.

فقط میدونم خوشحال نیستم و براحتی خوشحال نخواهم شد.

باران بارانی
۳۰ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

وانمود می کنم همه چی طبیعیه. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.

انگار من ضایع نشدم و غرورم خرد نشده.

انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده.

همچنان نرمال رفتار می کنم.

فقط نگران اعتمادم به خدا هستم که هر روز داره کمرنگ تر میشه.

باران بارانی
۲۷ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

با اینکه دیروز و امروز به شدت غمگین بودم و احساس خیلی بدی داشتم، سعی می کنم به روی خودم نیاروم و ادامه بدم.

دیگه زندگی همینه، راحت نیست، باید ادامه داد.

دارم سعی می کنم که آروم و بی صدا ادامه بدم.

هرچی بی صداتر بهتر.

سکوت و دگر هیچ

باران بارانی
۲۷ شهریور ۹۸ ، ۰۹:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

یعنی دیروز یه جوری ضایع شدم که حتی نمیتونم برای صمیمی ترین دوستانم تعریف کنم.

و دلم شکست

باران بارانی
۲۷ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

امروز برای من غم انگیزترین روز سال بود. روز 26 شهریور 1398. روزی که تولد یکی از دوستانم بود و من براش یه جعبه گل فرستادم.

بدون نام و محرمانه.

و سکووووووووووووووووووووووووت

هیچ پاسخی دریافت نکردم.

دیگه ...

باران بارانی
۲۶ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

سلام

این روزها چند تا فیلم جدید دیدم:

متری شش و نیم

بمب یه عاشقانه ساده

بدون تاریخ بدون امضا

من اول متری شش و نیم را خیلی دوست داشتم و بعد هم بمب (حال و هوای روزهای جنگ را خیلی خوب نشون داده بود).

بدون تاریخ و بدون امضا توجه من را جلب نکرد.

 

باران بارانی
۲۶ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

الان دوست دارم یه جایی باشم که هیچکس به جز خودم نباشه، تنهای تنها...

مثلا یه کلبه وسط یه دشت، جنگل یا کوهستان. 

از آدم ها میترسم، خیلی زیاد.

برم یه جایی سکوت باشه و تنهایی.

فقط کتاب بخونم، فکر کنم و بنویسم.

همین

خواسته زیادیه؟

سهم من از دنیا همین باشه کافیه

باران بارانی
۲۶ شهریور ۹۸ ، ۱۴:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

این روزها خوابم خیلی زیاد شده، خیلی احساس خستگی می کنم. قرص اهن میخورم. دی 3 مصرف می کنم ولی انگار فایده نداره.

 

فکر می کنم شاید بیشتر روحی باشه. همیشه موقع تغییر فصل حال من بهم میریزه.

از سرکار میام خونه میفتم.

باران بارانی
۲۵ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

سلام

این روزها که پروپوزال می نویسم، به آرامش و سکوت نیاز دارم.

سکوت هست، آرامش نیست.

فکرم بیشتر از هر وقت دیگه ای مشغوله. درگیر سوالاتی هستم که هیچ جوابی براش پیدا نمی کنم. سوالاتی که تموم نمیشن و توی مغزم جا خشک کردن.

روزنه امیدی نمیبینم. چیزی خوشحالم نمیکنه. خنده هام مصنوعیه. دلم خوش نیست.

 

دیشب خواب دیدم شغلم را تغییر دادم و رفتم یه شرکت دیگه. یادمه درسم تموم شده بود. فیش حقوقم دستم بود. اونقدر زیاد بود که باورم نمیشد.

نمیدونم کجا کار میکردم و حقوقم چقدر بود ولی خیلی راضی بودم و فکر میکردم نتیجه زحمت هامو گرفتم.

 

خدا به زندگی هممون خیر و برکت بده.

خدا دلهای هممون رو شاد کنه.

باران بارانی
۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر