دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۱۸ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

سلام

من فکر میکنم چهارشنبه ها روز کار نیست. چهارشنبه ها باید کرکره را کشید پایین و مغز را تعطیل کرد. باید بی خیال همه چی شد. باید غرق شد در رویا و افکار و آرزوها.


من چهارشنبه ها کلا حوصله کار ندارم. چهارشنبه از فکر اینکه فردا تعطیله خوشحال و خندانم.


دارم آهنگ Make YOU FEEL MY LOVE از Adele را گوش میدم. فکر می کنم هر آدمی یه نفر رو گوشه قلبش داره که فقط خودش میدونه کی هست و با هیچکس در موردش صحبت نمیکنه. یه نفر که حسابش از همه دنیا جداست. هر وقت یه آهنگی شبیه این آهنگ را گوش میده ناخودآگاه ساکت میشه و به اون آدم فکر می کنه. هر آدمی یه گوشه از قلبش را خالی گذاشته فقط برای یه نفر. یه آدم خاص که هیچکس نمیتونه جاشو بگیره. هیچکس.

باران بارانی
۱۹ دی ۹۷ ، ۱۰:۲۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

امروز از وقتی بیدار شدم حالم خیلی خوبه. با ماشین خودم اومدم سرکار. بدون استرس و دلهره. رفتم تو پارکینگ خودم. یادم میفته چقدر به خاطر پارگینگ حرص خوردم و چقدر راحت معجزه وار خدا مشکلم را حل کرد.


به گذشتم فکر میکنم. زندگیم پر از معجزه است. زندگیم پر از حضور خداست.


خدا اینطوریه. ما کلی فکر می کنیم و نقشه می کشیم. ولی خدا روش های خودش را برای حل مشکل ما داره. خدا روش هایی داره که به ذهن هیچ کدوم ما نمیرسه. خدا همیشه ما رو غافلگیر می کنه.


چند روز پیش داشتم فکر میکردم چرا من خبری از همکلاسی های دوران دبیرستانم ندارم. چرا ما با همدیگه در ارتباط نیستیم. الان یکی از همکلاسی های دبیرستانم زنگ زد و گفت یه گروه تشکیل دادن و میخواد منو تو اون گروه اضافه کنه. خیلی جالبه.


هر چی به دلم میفته اتفاق میفته.


دیروز تو راه که میرفتم خونه داشتم به این فکر میکردم که من از دو سالگی پدرم را از دست دادم و با برادرم هم هیچوقت رابطه خوبی نداشتم. همیشه تو زندگیم کمبود یک مرد را احساس می کردم که حامی و مواظب من باشه. وقتی با م دوست شدم. فکر میکردم اون از من مواظبت میکنه. اون خیلی نشونه های یک مرد حامی را داشت ولی خب قسمت این بود من باز هم تنها باشم. 


ولی باز هم یادم افتاد که خدا هست و مواظب دخترهایی مثل منه. به زندگیم نگاه کردم. دیدم هیچوقت در موقعیتی قرار نگرفتم که نتونم از پسش بر بیام. یعنی خدا مواظبم بوده. خدا هوامو داشته.


یادمه دوران ابتدایی و دبیرستان یه دوستی داشتم که پدرش و برادرهاش خیلی مواظبش بودن و همیشه حمایتش می کردن ولی من فقط مادرم را داشتم. همیشه به اون حسودیم میشد. ولی الان نه. حالا که میدونم خدا هوامو داره دیگه حسرت زندگی اون را نمیخورم.


خدا بزرگترین حامی دنیاست.

باران بارانی
۱۸ دی ۹۷ ، ۰۸:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

من خیلی تغییر کردم. نمیدونم این تغییرات به چه دلایلی اتفاق میفته. مثلا:

الان لباس های خیلی ساده دوست دارم ساده در مدل ،  پارچه و رنگ. حتی کیف های خیلی ساده. ساده ترین مدل ممکن.


دوست دارم اطرافم خیلی ساکت و خلوت باشه. دوست دارم روی میز کارم خلوت خلوت باشه. دوست دارم همه جا سکوت باشه. حوصله هیچ صدایی را ندارم. حتی همه نوتیف های تلگرام را هم بستم. گوشیمو تا جایی که امکانش بوده ساکت کردم. 

کلا سعی کردم همه شلوغی های اطرافم را تا جای ممکن خلوت کنم.


حوصله هیچ عنصر اضافی را ندارم. ممکنه اون عنصر یک آدم یا یک شیء باشه. فقط دوست دارم دورم خیلی خیلی خلوت و آروم باشه.


باران بارانی
۱۲ دی ۹۷ ، ۱۲:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

دیروز به یک همایش رفته بودم. خیلی جالبه که در این همایش خیلی اتفاقی دو تا از دوستان قدیمم را دیدم. دو تا از همکلاسی های دوران لیسانسم. البته چند تا چهره آشنای دیگر را هم دیدم. 


خیلی خوب بود. خیلی روز خوبی داشتم. البته با خستگی زیادی برگشتم خونه. از اون خستگی های لذت بخش. 

احساس میکنم ادم سرشناسی شدم. 

باران بارانی
۱۲ دی ۹۷ ، ۱۱:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

خداراشکر مدتی پارکینگ نداشتم و خیلی اذیت شدم ولی بالاخره دوباره پارکینگم اکی شد. الان چهار روزه با ماشین خودم میام اداره.


دوهفته روی یک مقاله کار می کیردم اون را هم تموم کردم و فرستادم برای استادم که کارهای submit را انجام بده.

پروپوزال را هم شروع کردم. سعی میکنم به امید خدا تا حداکثر یک ماه دیگه تمومش کنم.


کلا حال و روزم بهتره. ولی باز هم بعضی وقت ها میزنه به سرم. احساس می کنم دارم مخالف غریزه خودم زندگی می کنم.


 البته از وقتی تصمیم گرفتم کسی وارد زندگیم نشه خیلی تمرکزم بیشتر شده و کارام بهتر پیش میره. زندگیم آرومتر شده. آشفتگی افکارم کمتر و صبر و حوصلم بیشتر شده.


دیگه منتظر هیچ پیام یا تماسی از طرف هیچ کسی نیستم. بعضی وقت ها با یکی دوتا از دوستان قدیمم چت میکنم. کلا دیگه گوشی موبایل برام اهمیتی نداره. تا زنگ نخوره و اسم ام اس نیاد سراغش نمیرم. فکرم راحت تر شده. یک روز آخر هفته را بخودم اختصاص میدم. معمولا مهمونی و نظافت و خرید و ... یه روز دیگه هم درس می خونم.




  


باران بارانی
۱۰ دی ۹۷ ، ۱۱:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


مدتهاست که دوره آدمهای از جنس "من نمی‌روم"

به سر رسیده است 

ما با آدمهایی از جنس "من نمی‌مانم" هم عصریم 

و این واقعیتی انکار ناپذیر است 

درست مثل تنهایی ما 


#مسلم_علادی


🦋✧🌸➥ @mehre_elahi

باران بارانی
۰۱ دی ۹۷ ، ۲۱:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

آهنگ "ALL I ask " از adele را گوش میکنم، قهوه تلخم را میخورم و به خاطراتم فکر می کنم:


I will leave my heart at the door
I won't say a word
They've all been said before you know
So why don't we just play pretend
Like we're not scared of what's coming next
Or scared of having nothing left
Look, don't get me wrong
I know there is no tomorrow
All I ask is
If this is my last night with you
Hold me like I'm more than just a friend
Give me a memory I can use
Take me by the hand while we do what lovers do
It matters how this ends
'Cause what if I never love again?
I don't need your honesty
It's already in your eyes
And I'm sure my eyes, they speak for me
No one knows me like you do
And since you're the only one that matters
Tell me who do I run to?
Look, don't get me wrong
I know there is no tomorrow
All I ask is
If this is my last night with you
Hold me like I'm more than just a friend
Give me a memory I can use
Take me by the hand while we do what lovers do
It matters how this ends
'Cause what if I never love again?
Let this be our lesson in love
Let this be the way we remember us
I don't wanna be cruel or vicious
And I ain't asking for forgiveness
All I ask is
If this is my last night with you
Hold me like I'm more than just a friend
Give me a memory I can use
Take me by the hand while we do what lovers do
It matters how this ends
'Cause what if I never love again?
باران بارانی
۰۱ دی ۹۷ ، ۱۶:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام. 

من خوبم. خدا را شکر. اوضاع خوبه. اتفاقات جدید افتاده. زندگی من واقعا پر از معجزه است. 

پنج شنبه 29 آذر شب داشتم با آ چت می کردم که یه  پیام به تلگرامم اومد. چشمم خوب نمیدید از بس که خسته بودم . از صبح داشتم روی یک مقاله کار میکردم. درست بود از طرف همون بود. حول شدم سریع به آ گفتم که فلانی بهم پیام داده. حول شده بودم. نفسم به شماره افتاد خودمو کنترل کردم و چیزی نگفتم. آ گفت که ج نده. منم ج ندادم.


خلاصه ج ندادم تا روز جمعه ظهر که دیدم همون آدم همون پیام را به واتساپم فرستاد دیگه بعد از چند دقیه پیام را سین کردم. نوشته بود:"سلام. ممنونم بخاطر پیام تبریک سالروز تولدم و همچنین کلیپی که برام میل کردید. لطفا از من دلخور نباشید. ممنونم."


چه جوابی میتونستم به این پیام بدم. این همون آدمیه که چند ماه قبل وسط چت من را بلاک کرد. حتی اجازه نداد حرفم را تموم کنم. من را از تلگرام هم بلاک کرد. 

حتی اواخر شهریور که برا ش پیام تبریک تولد فرستادم جوابم را نداد و حالا پس از سه ماه من را از تلگرام از بلاک در آورده و پیام داده و وقتی دیده من اون پیام را سین نکردم به واتساپ پیام داده اونهم با یک شماره که متعلق به امارت هست. احتمالا توقع داشته من بپرسم:"گجایی عزیزم؟؟؟؟"


آدم ها تغییر می کنن. من اون آدم چند ماه پیش نیستم. روی افکار و شخصیت خودم کار کردم. قوی تر شدم. 


چن روز پیش یک ویدیو میدیدم در اینستاگرام در مورد سلامت زنان و دامادی که روز عروسی فرار کرده بود. مشاور نظرش این بود:"کسی که بدون توضیح میذاره و میره،  و به احساسات دیگران توجه نمی کنه به بلوغ عاطفی نرسیده چون یاد نگرفته در مورد مشکلاتش با دیگران صحبت کنه. یاد نگرفته به نظرات و احساسات دیگران توجه کنه. یاد نگرفته خودشو جای دیگران بذاره. همچین ادمی رفتارهای اینچنین در زندگی زیاد خواهد داشت."


حالا من نمیخوام در مورد خودم و در مورد اون آدم قضاوت کنم. دوست ندارم قضاوت کنم و قضاوت بشم. ولی آخه چه جوابی میتونستم به اون پیام بدم؟؟؟ پیامی که حتی حال من را نپیرسیده بود.


خلاصه ترجیح دادم هیچی ج ندم و همه چی اروم اروم محو بشه

باران بارانی
۰۱ دی ۹۷ ، ۱۵:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر