دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۳۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

یه آرزوی دیگه

یه روز که مثل روزهای دیگس چشمم رو باز می کنم و مبینم که یه نفر اومده که با همه فرق داره.

خیلی مهربونه. خیلی خوش اخلاقه.  منو دوست داره. همش از روی محبت بمن نگاه میکنه. محبت بدون منت. محبت بدون چشم داشت. خیلی رومانتیک. خیلی دوست داشتنی. خیلی باسواد. خیلی باکلاس. خیلی بزرگوار. خیلی ادم حسابی. یه نفر که همیشه برام گل بیاره. یه نفر که همش برام کادو بخره. یه نفر که یه شریک واقعی باشه و بخواد زندگیشو بامن تقسیم کنه. یه نفر که اومده باشه که بمونه برای همیشه. یه نفر که سرشار از عشق و محبت باشه. اونوقت به خودم میگم"بخاطر همینه که تا حالا کسی رو دوست نداشتم."

بعد بمن میگه بیا بریم. بیا از این کشور بریم. هیچ مشکلی وجود نداره. هیچ مشکلی. همه چی روشنه. دست همو میگیریم و میریم.


دوست دارم اونجا با ارامش تحقیق کنم و درس بخونم. سکوت و ارامش. عصرها برم خرید کنم. برم پیاده روی. اشپزی کنم. با همه مهربون باشم. همه با من مهربون باشن. همه چی خوب باشه. همه چی عالی. سکوووووووووووت. ارامش.


 

باران بارانی
۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کاش میتونستم بفهمم کی راست میگه کی دروغ میگه. امروز ع خیلی نخ داد. میگه مجرده ولی من باور نمیکنم. اصلا نمیخوام بهش فک کنم. 

خدایا اشتباه کردم. نمیخوام کسی را دوست داشته باشم.


تصمیم گرفتم درب قلبم را قفل کنم. نمیخوام دیگه کسی را دوست داشته باشم. میخوام تنها باشم. میخوام ازهمه مردها متنفر باشم. میخوام تنهای تنها باشم.

نه خانواده میخوام نه پارتنر. من دیگه فقط تو رویاهام به ازدواج و عشق فکر میکنم .

تو واقعیت به عشق اعتقاد ندارم.

نمیخوام کسی را دوست داشته باشم.

خدایا کمک کن لااقل تنهایی لذت بخشی داشته باشم. 

باران بارانی
۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی از ارزوهام اینه که یکی بیاد منو برداره و با خودش ببره خارج.

من نمیدونم چجوری. یجوری که خدا خودش میدونه.

بیاد دنبالم و منتمو بکشه و ازم خاستگاری کنه و منو برداره و ببره . خودش اونجا کار داشته باشه. وضع مالیش خوب باشه. من برم اونجا با حوصله زبان یاد بگیرم و بعد برم دانشگاه یا یه کار راحت پیدا کنم و ارامش داشته باشم.

وای خدای من برای تو که کاری نداره. چرا یه ادم حسابی خوب و مهربون و خوش اخلاق و پولدار و تحصیلکرده سر راه من قرار نمیدی؟

دوست دارم ارامش داشته باشم. میخوام کمتر تلاش کنم. دوست دارم برم یه جای دنج مثل اتریش، بلژیک، سوئد، دانمارک و یا سویس. یه جایی که سرشار از ارامش باشه.


هفته ای سه روز قدم زنان برم کلاس زبان و توی دانشگاه هم درس بخونم. دوست درم تو خیابون ها ساکن و اروم قدم بزنم. چقدر لذت بخشه. میتونم چشمامو ببندم و همه جزییات را تصور کنم. 

دوست دارم خونمون نزدیک کلاس زبان و دانشگاه باشه. چقدر عالی میشه. همیشه قدم زنان برم دانشگاه.  دوست دارم با ارامش قدم بزنم.

تو خونه برای همسرم اشپزی کنم. برم خرید کنم. سالی چندبار بیام ایران. چقدر زندگی لذت بخش میشه.


دوست دارم یه خونه کوچک داشته باشم که یه حیاط نقلی داشته باشه. تو حیاطش گلکاری کنم. چندتا پنجره داشته باشه. پشت پنجره ها گلدون بذارم. سر میز شام شمع روشن کنم.


وای خدای من



دوست دارم نیشرت و شلوارلی و کتونی بپوشم و برم دانشگاه. دوست دارم نسیم خنک بپیچه توی موهام. دوست دارم با همسرم برم کنار دریا و بدوم. خیلی لذت بخشه.


دوست دارم از فروشگاه های بزرگ خرید کنم. مثلا شیر و نون و پنیر و مرغ و ماهی و ...

دوست دارم حسابی ماجراجویی کنم. غذاهای جدید درست کنم. مرغ بذارم تو فر. کیک درست کنم...

ارامش داشته باشم. ارامش زیاد.


باران بارانی
۰۵ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام دوباره

نمیخوام دوباره درمورد م بنویسم. میخوام در مورد خودم بنویسم. من تصمیم های جدیدی گرفتم. فعلا هم دارم روی اتاقم کار می کنم. تمامی وسایل اتاقم را رنگ سفید زدم. شنبه هم میان برام کاغذ دیواری میزنن. پرده های جدید هم سفارش دادم. البته خرجی خیلی زیاد شد ولی دیگه اتاقیه که یه عمر ارزو داشتم. کاغذ دیواری های کلاسیک گل گلی. میخوام یه میزتوالت سفید هم بگیرم. 

تا اوایل تابستون هم نقل مکان میکنم به تهران. میخوام یه آپارتمان کوچک اجاره کنم.  بعد هم دیگه درسم را تموم کنم و برم برای پست داک.


امروز خانوم معلم قدیمم زنگ زد. کلی با هم صحبت کردیم.احساس کردم ذوست داره با من صحبت کنه. منهم کلی تحویلش گرفتم.


خلاصه میخوام بپسبم به درس. دیگه قید ازدواج و عشق و عاشقی را زدم.

فردا کلاس دارم ساعت 9. با ماشین خودم میرم مسیر را پیدا کردم. 


باران بارانی
۰۵ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

دیروز زده بودم تو کار فیلم ایرانی. دوتا فیلم دیدم. :آب نبات چوبی" و "زندگی با چشمان بسته".

هر دو را دوست داشتم


باران بارانی
۰۴ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

من این روزها کلا دارم سعی میکنم که قوی و محکم باشم. از صبح تا حالا توی شبکه های مجازی م را چک نکردم که ببینم اخرین بار کی انلاین بوده و نمیخوام چک کنم.

میخوام قوی و محکم باشم. میخوام خودمو کنترل کنم. میخوام مطمین باشم که از پس خودم برمیام. اولین قدم همینه.


صبح سرکار نرفتم کمی جزوه های یادگیری ماشین را دوره کردم. بعد از ظهر میخوام برم برای اتاقم کاغذ دیواری انتخاب کنم. احتمالا فردا و پس فردا هم میرم دنبال پرده. اتاقم نفرت انگیز شده. باید قشنگش کنم.

هر جی با ادم های مختلف بیشتری تو زندگیم آشنا میشم بیشتر به این واقعیت میرسم که بهترین دوست ادم خداست.


این رفتارهای م خیلی من رو ناراحت کرده. من طلاقش را نادیده گرفتم. داشتن یه پسربچه هشت ساله را نادیده گرفتم. همه اون افکار بد و منفی را نادیده گرفتم و تو دلم بهش حق دادم انقدر منفی فکر کنه چون تجربه تلخی از ازدواج و طلاقش داشته. و چون دوستش داشتم راح میتونسم از همه چی بگذرم.


ولی الان اینطوری فکر نمیکنم. الان یه دنباله طولانی از حرفهایی که تو این مدت بهم زده میاد جلوی چشمم:

قضیه مهریه

موضوع ترس از ازدواج

موضوع اینکه زن کاملا از همه نظر باید مستقل باشه و آویزون شوهرش نباشه(این روزها هم همش از خارجی ها حرف میزنه که با هم زندگی می کنن و هرکس سهم کرایه خونه خودش را میده. به در میگه دیوار بشنوه)

موضوع ایران اومدن. اول گقت فوریه میاد ایران بعد گفت سه ماه دیگه ترکیه بعد گفت شش ماه دیگه حالا هم میگه من برم کانادا و اونجا هم رو ببینیم.

قضیه بچه که گفت حوصله مسئولیت بچه را نداره.

حالا هم که میگه من لوس بازی میکنم در صورتیکه من حرفهای خودش را تکراری کردم.


نمیخوام قضاوت کنم ولی احساس میکنم که م هنوز اماده یه رابطه جدید عاشقانه نیست. انقدر ضربه عمیقی خورده که هیچجوری نمیتون به کسی اعتماد کنه.

همون شبی که بهم گفت یه بچه داره. گفت:"چکار کنم بچمه. زن که نیست که بشه راحت از شناسنامه حذفش کرد. بچمه مثل پدر و مادر و خواهر برادر میمونه."


این حرف یعنی چی اخه؟ این حرف یعنی کلا به همسر با این دید نگاه میکنه که هروقت بخواد میشه حذفش کرد.

من نمیخوام بگم که آیا این طرز فکر اشکالی داره یا نه. من فقط میخوام بگم که این طرز فکر را دوست ندارم. اصلا دوست ندارم. من دنبال یه رابطه طولانی هستم یه ادم که برای یه عمر بشه بهش اعتماد کرد.



باران بارانی
۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

دیشب م زنگ زد کلی با هم صحبت کردیم و آخرش حسابی ناراحت شدم چون حرفی زد که برام سنگین بود و کلا تصمیمرفتم بهش زنگ نزنم مگر اینکه اون زنگ بزنه. دیشب بهم گفت که دوست نداره من بهش بگم " عشقم عزیزم دوستت دارم" و حتی ادای من را هم در آورد. گفت این حرکات از نظرش لوس بازی هست و خوشش نمیاد. منم خیلی ناراحت شدم. و بهش یادآوری کردم که خودش یبار خواسته بود که اینطوری صحبت کنم. و بهش یادآور کردم که وقتی بهش گفتم حلقه بخریم سه شب پشت سر هم سخنرانی کرده بود و بعد هم گفته بود که من همش دنبال ازدواج هستم.

البته اون قبول نکرد ولی چه فایده. حرف آخرش خیلی ناراحتم کرد. همونکه گفت این کارها لوس بازیه. 

منم گفتم میخوام بخوابم و خداحافظی کردم. صبح دیدم چندتا پیغام فوروارد کرده تو تلگرام. یکی از پیام ها در مورد دوست داشتن بود. منم ریپلی کردم که حیف این حرف ها از نظر تو لوس بازیه. اون هم خوند و ج نداد. 

نمیدونم چرا اینطوریه. چطور تونست اون حرف را بمن بزنه. واقعا دلم شکست حتی معذرت خواهی هم نکرد. 

منم نمیخوام دیگه به کسی زنگ بزنم که کارهای من از نظرش لوس بازیه. 

باران بارانی
۰۱ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر