دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

سلام

یادم رفت چی میخواسم بنویسم. ولی خب یه حالا که یادم رفته در مورد موضوعات دیگه مینویسم.

 خدایا واقعا شکر بخاطر همه نعمت هایی که بهم دادی و قراره در اینده بیشترش کنی. خدایا شکرت.

خدایا عاشقتم

الان یه نعمت هایی که دارم که قبلا نداشتم و ارزوم بوده. مثلا:

  1. موافقت با انتقالیم
  2. وام مسکن
  3. جابجایی میز کارم
  4. داشتن یک رییس مهربون مثل رییس فعلیم
  5. داشتن همکارهای خوب مثل همکارهای فعلیم
  6. درگیرشدن در یک پروزه خوب مثل پروزه فعلیم
  7. آشنایی با ادمی مثل دکتر ل مهربون و دوست داشتنی
  8. برادرزاده ها و خواهرزاده های خوب و مهربون و عاقل
  9. اخلاق خوب(اخلاقم نسبت بهقبل خیلی بهتر شده)
  10. هوش اجتماعی بهتر(نسبت به قبل واقعا پیشرفت کردم)
  11. ارزو داشتم راننده خوبی بشم که شدم
  12. ارزو داشم که وضعمالیم بهتر بشه که شکر خدا داره میشه
  13. ارزو داشتم ارامش بیشتری داشته باشم که الان هر روز حالم بهتر میشه
  14. ...

خدایا واقعا شکرت. همه اینها توی چند ماهه گذشته ارزوم بود و الان همش را دارم. تازه خیلی هاش را یادم نیست. خدای خوب و مهربونم من همیشه ناشکر بودم ولی تو باز هم من رو فراموش نکردی بلکه محبتت را بیشتر و بیشتر کردی. من ناشکر هروقت دلم گرفت و ناراحت بودم همه خوبی هایت را فراموش کردم و ناسپاسی کردم. خدایا این بنده ناسپاس را ببخش. خدایا ببخش به بزرگی خودت. میدونم بخشیدی. اگر نبخشیده بودی که من انقدر خوشبخت نبودم.

خدایا خودت گفتی "ادعونی اسجب لکم". خدایا قسمت میدم بهمین ایه مثل همیشه که دعاهام را مستجاب کردی و خوشحالم کردی. خدایا دوست دارم. خدایا می پرستمت. خدایا فقط از تو میخوام نه از هیچکس دیگه. فقط دستم را بسوی تو دراز می کنم.

حالا میخوام چیزهایی را بنویسم که الان ندارم و دوست دارم در اینده داشته باشم:

  1. دوست دارم اخلاقم هر روز بهتر بشه.(دروغ و غیبت و ... از زندگیم حذف بشه)
  2. دوست دارم هر روز بیشتر از قبل به خانواده و دوستانم محبت کنم.
  3. دوست دارم خانوادم بهم افتخار کنن.
  4. دوست دارم خدا کمک کنه و هر روز دست  های بیشتری را بگیرم.
  5. دوست دارم رضایتم از زندگیم هر روز بیشتر بشه.
  6. دوست دارم خانوادم و دوستانم هر روز خوشبخت تر بشن.
  7. دوست دارم زودتر پروپوزال را بنویسم و فوکوس کنم روی پایان نامم.
  8. دوست دارم پایان نامم را با سواد خیلی بالا بنویسم و دفاع کنم.
  9. دوست دارم با متخصصینی که در حال حاضر در بازار روی موضوع پایان نامه من کار می کنن آشنا بشم و از طریق اونها وارد بازار بشم.
  10. دوست دارم با ادم هایی که تو رشه و زمینه کاری من کار می کنن و خیلی باسواد هستن اشنا بشم و ارتباطاتم بیشتر بشه.
  11. دوست دارم هر روز باسوادتر و با معلومات تر بشم.
  12. دوست دارم یه شغل مشاوره در کنار کار فعلیم داشته باشم.
  13. دوست دارم رژیمم را همچنان حفظ کنم و به وزن ایده الم برسم.
  14. دوست دارم پوستم هر روز بهتر و شفاف تر بشه.
  15. دوست دارم نور معنویت و جذابیت تو چهرم بیاد.
  16. دوست دارم هرروز باکلاس تر و مهم تر بشم.
  17. دوست دارم شریک اینده زندگیم زودتر بیاد سر راهم و ایندمون را با هم بسازیم.
  18. دوست دارم ازدواجی داشه باشم با صداقت و محبت و عشق واقعی.
  19. دوس دارم اونهایی که منو بخاطر ازدواج نکردن مسخره کردن شرمنده و پشیمون بشن.
  20. دوست دارم زودتر لباس عروس به تن کنم.
  21. دوست دارم طعم یه دوست داشتن واقعی را بچشم.
  22. ...

خدایا شکرت




باران بارانی
۰۸ مهر ۹۶ ، ۱۵:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

امروز دوست دارم از رویاهام بنویسم. از اینکه دوست دارم چطور با همسر ایندم اشنا بشم.

اولا که دوست دارم همسر ایندم همشهریم باشه. اگر هم نبود تهرانی باشه چون همشهری بودن مساله مهمیه و اختلاف فرهنگی را کاهش میده. 

دوست دارم خانواده هامون هم شبیه هم باشن و از نظر اقتصادی هم بهم بخوریم.

ولی چطور باهاش اشنا بشم؟

من دوست دارم در محیط کار با همسرم اشنا بشم و خیلی دوست دارم همسرم هم رشته ایم باشه. من همیشه در زمینه کار و تحصیل تنها بودم. دوست دارم بقیه عمرم را با هم رشته ایم باشم که بتونیم با هم مشورت کنیم. با هم بریم جلو. با هم مطالعه کنیم و ...

لزومی نداره که همسرم حتما همکارم باشه. مثلا میشه کارمند یکی از شرکت هایی باشه که با ما کار میکنه.

بعد دوست دارم در جریان جلسات بسیار و خیلی اهسته و با طمینینه با هم اشنا بشیم و هر روز بیشتر هم را بشناسیم. و اون اول به هیچ وجه قصد ازدواج نداشته باشیم. چون همین فکر ازدواج چشم ادم راکم بینا میکنه . البته این نظر منه. بعد مدتی یدفعه غافلگیر بشم و از من خاستگاری کنه.

خدای من مثل یک رویا میمونه. دوست دارم خیلی مهربون باشه. خیلی خوب صحبت کنه. خیلی مسافرت رفته باشه. خیلی باسواد باشه و دوستان زیادی داشته باشه. و به عقاید دیگران هم احترام بذاره.


خب حالا که اینها را اینجا نوشتم از دوشنبه که برم سر کار لحظه شماری میکنم که با همسر ایندم اشنا بشم. البته فقط خدا بدونه که این ادم همسر اینده منه و هیچکس دیگه حتی خودم از این موضوع خبر نداشته باشه.


مینویسم که حقیقت پیدا کنه و اتفاق بیفته. خدایا به امید تو

خدایا خیلی خیلی ازت سپاسگذارم

باران بارانی
۰۸ مهر ۹۶ ، ۰۱:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

امروز دارم کتاب "خدا با توست" از "جی.پی.واسوانی" را میونم. این کتاب را چند سال پیش هم خوندم. واقعا کتاب خوبیه. بخاطر همین دوباره براش وقت میذارم. در جایی از کتاب نوشته:

در هجوم تردید و دودلی به او توکل کن

هنگامی که نیرویت تحلیل رفته است به او توکل کن

در ایمان راستین به او توکل کن

و آنگاه که چیرگی بر مشکلات دشوار می نماید.

در سراشیبی و ناهمواری

به خدا بسپار

آیا بذری را که می نشانی نمی توانی درو کنی؟

به خدا بسپار

خواسته هایت را به او بسپار

فروتنانه گوش دل به او بسپار و ارام باش

آنگاه ذهنت از عشق الهی سرشار خواهد شد

پس به خدا بسپار

چقدر این جملات زیباست. یادمه چند سال پیش فوکوس کرده بودم رو کتاب های این جی پی واسوانی. واقعا زسیا و امیدبخش هستند. خدایا به تو میسپارم. همه چیز را.

دیروز کلا گوشیم سایلنت بود. خانوم ط زگ زد و من ج ندادم. واقعا احتیاج به سکوت و تنایی دارم. حوصله شنیدن حرفاش را ندارم مخصوصا در وضعیتی که نمیدونم راه درست چیه و نمیدونم چطور باید راهنماییش کنم. بجز اون آقای م هم زنگ زده بود و اس هم داده بود. با اینکه فکر نمیکنم اون کیس مناسبی برای من بشه با اینحال گفم دور از ادبه اگر باهاش تماس نگیرم. بهش زنگ زدم و گفتم که متوجه تماسش نشدم. عذر خواهی کردم و گفتم جای مناسبی برای بیرون رفن نیافتم و این روزها هم جو جامعه محرمی شده و به نظرم فرصت خوبی برای آشنایی نیست. او هم حرف من را تایید کرد. خلاصه قرار شد برای هفته آینده باهاش تماس بگیرم. این هم اخرین خاستگارم.


دیشب هم مجدد با دوست گ دعوام شد. از قضاوت هاش خسته شدم. جرا ما ادمها به اینطور راحت به خودمون اجازه میدیم در مورد دیگران قضاوت کنیم. به من میگه: "از س بلند شدی اومدی اینجا شدی کارمند م. چقدر مسخره". یبار دیگه هم البته بیشتر از یبار بهم گفت:"من نمیدونم اخه دختری مثل تو با اینهمه تحصیلات و خانواده خوب و قیافه خوب و ... چرا باید مونده باشه؟"

حرفاش مثل چاقو فرو میره تو قلبم. میتونم ببخشم ولی دلیلی نمیبینم که بخوام تحملش کنم. این بار دیگه تصمیمم قطعی هست.دیشب هر چی پیغام داد و معذرت خواست جواب ندادم.


همین میشه دیگه وقتی راح سفره دلمون را پیش هر کسی باز می کنیم. نتیجش میشه همین. طرف به خودش اجازه میده در مورد ما قضاوت کنه. آخه به اون چه ربطی داره چرا من برگشتم ایران؟ به اون چه ربطی داره چرا من کارمند شدم؟ به اون چه ربطی داره که چرا حقوق من کمه؟


خدایا با من هم کمک کن عادت زشت قضاوت کردن در مورد دیگران را کنار بذارم.


اما دکتر ل عزیز من. یعنی الان چکار میکنه؟ یعنی عزاداری میره؟ سه شنبه وقتی اومد توی جلسه به همه ما گف: عزاداری هاتون قبول باشه. الان کنار خانوادشه؟ خوش به حال خانوادش خوش به حال دوستانش. خدایا نقش دکتر ل تو زندگی من چیه؟ برای چی انقدر رفتارش به دلم میشینه؟ تا حالا انقدر یه ادم به دل من ننشسته.


باران بارانی
۰۷ مهر ۹۶ ، ۱۲:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

مینویسم تا اتفاق بیفتد. این روزها اتفاقات خاصی تو زندگی من میفته. کلا زندگی پر از اتفاقات خاصو عجیبه.

دیروز با دکتر ل جلسه داشتیم. و کار خدا بود که دکتر ل نشست کنار من. خدای من باورم نمی شد. چقدر با کلاس. چقدر متشخص. چقدر مهربون. چقدر انرژی مثبت داشت. چقدر جذاب. استکان چای را برداشت و یه قلپ خورد. من سریع قند را گذاشتم جلوی دکتر. ازم تشکر کرد و قندتودلم اب شد. بعد با تک تکمون تو اتاقش صحبت کرد بااینکه خیلی عجله داشت و باید میرفت به یک جلسه دیگه. بمن هم کلی توصیه داد با اینکه عجله داشت و باید میرفت و معذرت خواهی کرد که باید بره. خدایا چقدر این ادم دوست داشتنیه. همه دوستش دارن.


ولی یه اتفاق دیگ هم افتاد. یه اقایی توی جلسه بود به اسم دکتر پی. جلسه قبل هم امده بود. خیلی هم خوش صحبت و متشخص به نظر میاد. جلسه قبل بمن گفت که قیافم براش اشناست. قیافه اونهم خیلی برای من اشنا بود ولی اسمش را برای اولین بار بود که می شنیدم. این جلسه هم تکرار کرد و در مورد این موضوع صحبت کردیم ولی باز هم نتونستیم بفهمیم که کجا همدیگر را دیدیم. انگار یک معما شده. دیگه ایمیل و شماره موبایل هم تبادل کردیم برای ارتباط برای جلسات اینده. اونها چهار نفر بودند و خیلی متشخص به نظر میرسیدند. اونموقع خیلی مشکوک نشدم ولی نمیدونم چرا دیشب یدفعه به یاد این موضوع افتادم و کلی فکر کردم که احتمالا منظور ی داشته. خلاصه توی تلگرام و اینستاگرام و فیسبوک و ... اسمش را جستجو کردم. خیلی عکس از سفرهای خارجیش داشت ولی هیچ عکس و اطلاعاتی از اینکه آیا متاهله و یا جدا شده پیدانکردم. هیچی.

شاید هم منظوری نداشته خدامیدونه. بهرحال دوست داشتم یه همسر این مدلی پیدا میکردم خیلی فعال و تحصیلکرده و خوش صحبت و باسواد.


دیروزیه اتفاق دیگه هم افتاد. به اون اقای م ک خانوم ط معرفی کرده بود زنگیدم. ابتدا معذرت خواهی کردم که چون جلسه بودم و سرم شلوغ بوده نتونستم تماس بگیرم. بعداون اقاق انگار از خواب پریده بود و سرما هم خورده بود. خلاصه خوب صحبت نمی کرد. از من چند تا سوال کرد. من هیچی نپرسیدم. قرار شد من یه جایی را پیدا کنم و باهاش تماس بگیرم ولی تماس نگرفتم. الان هم خانوم ط زنگ زد و من ج ندادم. حوصله نداشتم واقعا.


خدایا اگر قراره من ازد کنم دوست دارم خودم با شریک ایندم اشنا بشم و بتدریج هم را بشناسیم. دوست دارم هم رشته ایم باشه و حسابی فعال و خیلی مهربون. خدایا با همه وجودم از تو که قادرو توانایی و هیچ کاری برات سخت نیست خواهش می کنم که کمکم کنی که اشتباه نکنم. کمکم کنی که تنها نمونم. خدایا من این موضوع را به تو سپردم و پشیمون نخواهم شد. خدایا نشانه ای برایم بفرست.خدایا این کارها برای تو هیچ کاری نداره. خدایا تو قادر و توانایی.

قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ ۖ ‍۞ . (پرودگارت گفت ، این کارها نزد من بسیار آسان است...) . [سورة مریم 21]


من این چهار روز خیلی سرم شلوغه هم باید رو تز کار کنم و هم روی یک پروژه جانبی. خدایا کمکم کن از این روزها نهایت اسفاده را ببرم.


خدایا بی نهایت سپاسگزارم


باران بارانی
۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۲:۳۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

فرشته نگهبانت به در خواست تو گوش میدهد و خودش پیغام تورا به فرشتگانی که ماموریت ان درخواست رادارند اطلاع میدهد وانهارابه سوی تو فرا میخواند

@fereshteganma 💜

باران بارانی
۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۹:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



‏«ﻣﻦ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻰ ﺍﻳﺴﺘﻢ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻰ ﻧﮕﺮﻡ ، ﻣﺴﺤﻮﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﻓﺴﻮﻥ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺁﺳﺎﻥ، ﻣﺮﺍﺩﻫﺎﻯ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ.»


ﺧﺪایا سپاسگزارم 🙏



 @aramesh4

باران بارانی
۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۹:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

💠 به قدرتش اعتماد کن


سوره ی مریم را که باز میکنی ، دنیایی سراسر شگفتی را میبینی ... .l

از دعای حضرت ذکریا برای درخواست فرزند در نهایت پیری و نازایی ، تا تولد بدون پدر حضرت عیسی و سخن گفتن در گهواره ی او و ... .


اما نکته ی جالب اینجاست... . 

قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ ۖ ‍۞ . (پرودگارت گفت ، این کارها نزد من بسیار آسان است...) . [سورة مریم 21] .

یعنی خداوند ، شگفت انگیز ترین کارها برای ما را ، آسان ترین کارها برای خود میداند 


و جالب اینجاست این جمله را چندین بار تکرار میکند 

تا همواره به تو ، اطمینان دهد که آنچه تو سخت و دشوار و محال می پنداری ، نزد خداوند سختی و دشواریی ندارد... 

به قدرتش اعتماد کن ، بر او توکل کن و قدم در مسیرش گذار 

بی شک ، او تو را به سر منزل مقصود خواهد رساند...



💟 @aramesh4

باران بارانی
۰۵ مهر ۹۶ ، ۰۷:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

آدمها معمولاً براى رفتن

پاییز را انتخاب میکنند...

خودت را براى غیر منتظره ترین فصلِ سال آماده کن!

#علی_قاضی_نظام🦋



نکته: یکی از فواید تنهایی اینه که کسی را نداریم بره.

مثبت نگریم تو حلقم

باران بارانی
۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

من در یکی از شهرستان های حومه تهران زندگی میکنم. در یک شهرک کوچک. در شهرک ما از اول تا آخر محرم فقط ممکنه یک یا دوبار نذری بیارن جلوی در خونه. دوسه شب نزدیک عاشورا توی مسجد نذری میدن برای کسانی که در مسجد هستند.  و من هم چون مسجد نمیخرم بی غذا میمونم. ولی توی ولایت ن هر شب توی مسجد نذری شام میدن. روز تاسوعا و عاشورا هم یکی از فامیل های ما نذری میده و معمولا اون برای من نذری میره.

خلاصه کلا سهم من از نذری های محرم یک یا دو وعده غذاست. نمیدونم واقعا اینا که هر روز نذری میخورند چکار میکنن؟

باران بارانی
۰۲ مهر ۹۶ ، ۱۸:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

چه حس خوبی ست، اینکه در کسی تمام خوبی ها را پیدا کنی. خوبی هایش را بگذاری جلوی چشمانت و کیف کنی از انتخابی که کرده ای. چه حس خوبی ست، همه چیز را در یک نفر خلاصه کنی و بعد بنشینی هی بشماری، هی بشماری، انقدر که زندگی کفاف شمردن خوبی هایش را ندهد. این انسان، که سیری ناپذیری از ویژگی های مزخرفش است را مهار کنید. 

چه حس خوبی ست، هر صبح، هر شب، هر لحظه از زندگی ات را در آغوش کسی خلاصه کنی که معمولی ست، اما همین انسان معمولی، عجیب تو را عاشق خودش کرده باشد. تجربه های گوناگون را فدا کنید، اما این حس خوب را از خودتان دریغ نکنید.


@morphin

باران بارانی
۰۲ مهر ۹۶ ، ۱۸:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر