سلام
من بخوام از دست خدا شکایت کنم باید کجا برم؟ کدوم کلانتری؟ کی وکیل من میشه؟...
فکرم مشغوله.
اون از درسم که همینجوری مونده. اون از کارم که ارتقا نگرفتم و همچنان یه کارشناس دون پایه هستم. اون م صاحبه هم که رفتم کشکی بود. بیخودی استرس گرفتم. کاش قلم پام شکسته بود و نمیرفتم.
این هم از عاشق شدنم که بعد از سالها توی این سن از کسی خوشم اومده که اونطرف دنیاست و نمیتونه بیاد پیشم. حالا بگذریم که چقدر اختلاف فرهنگی داریم.
تف به این زندگی.
تو این زمان به چه چیزی دلم خوش باشه اخه؟ به شغل خوبم؟ به کار خوبم؟ به حساب بانکی پر و پیمونم؟ به چی؟
خدایا چرا اخه منو اذیت می کنی؟ اگر قرار بود رییس نشم و یه کارشناس دون پایه بمونم چرا منو فرستادی مصاحبه و کلی استرس بهم دادی؟ چرا انقدر عذابم دادی؟
خدایا اگر قراره تنها بمونم تا اخر عمرم چرا این ادمو گذاشتی سر راهم و مهرش را انداختی تو دلم؟
من که داشتم راحت بدون هیچ گله و شکایتی زندگیمو میکردم. من که با شغل دون پایه و تنهایی و عذاب و سختی کنار اومده بودم. چرا؟ چرا یه دفعه اون قضیه مصاحبه ها را کشیدی وسط و باز یه نفر و گذاشتی سر راهم؟
چرااااااااااااااااااااااااااااااااااا