دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

در این دنیای بزرگ ؛

جایی هم آخر برای تو هست !

راهی هم آخر برای تو هست !

در ِ زندگانی را که گِل نگرفته اند ...!


👤محمود دولت آبادی

@Morphin

باران بارانی
۱۸ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

امروز خیلی تا اینجا برام خوب بوده. از صبح ویدیوهای جاوا نگاه کردم. دارم اندروید استودیو دانلود می کنم. و چند تا فیلم اموزشی اندروید هم دانلود کردم.

صبح توی مترو هم کتابم را خوندم. کتاب "اعتماد به نفس" از وندی گرین. این کتاب به خوبی کتاب باربارا نیست ولی خوبه.

من به یک جلسه نقد و بررسی کتاب دعوت شدم و خوشحالم. یکشنبه ساعت 15 در کتابخانه شهر. خیلی خوشحالم و دوست دارم حتما شرکت کنم. امیدوارم بتونم کتاب را قبل از جلسه مطالعه کنم.

دیروز 50 دقیقه پیاده روی کردم. خیلی حس خوبی داشتم. امروز هم ادامه میدم. پیاده روی یک ورزش سالم و بدون خرج و خیلی لذت بخش.

امروز یه هدفون از خونه اوردم و دادم به همکارم. خیلی خوشحال شد. 


رییسمون یه کاری میخواست که براش انجام دادم.

امروز رفتم و 10 تا بشقاب و قاشق و چنگال یکبارمصرف گیاهی خریدم. میخوام از این به بعد بیشتر به خودم اهمیت بدم. اخه واقعا دوست ندارم غذامو توی ظرف غذای زشت و اهنی بخورم. دوست دارم بریزم توی ظرف.

خاستگار و کیس جدید هم همچنان خبری نیست


باران بارانی
۱۸ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

در پاسخ به دوست عزیزم زهرا:

دوست عزیزم به نظرم حتما کتاب "اعتماد به نفس" نوشته ' باربارا دی انجلیس" را بخونید. خیلی زیباست. روی من که تاثیر گذاشت. الان حالم خیلی از قبل بهتره.

یک کتااب دیگه هم از امروز شروع کردم به خوندن. اگر خوب بود فردا معرفی می کنم.

ولله منم ازدواج سنتی دوست ندارم. دوست دارم خیلی ارام و بدون استرس خیلی تصادفی با یک نفر اشنا بشم. بعد وقت کافی داشته باشیم برای شناخت همدیگه. بعد به تدریج و اروم ب هم علاقمند بشیم. و تصمیم بگیریم با هم ازدواج کنیم. 

ولی الان که 36 سالکه متاسفانه هنوز همچین فزصای برام پیش نیامده. هرکس سر راهم قرار گرفته یا کلا قصدش ازدواج نبوده یا کلا ادم خوبی نیبوده.

اگر ادم خوبی بوده سر راه من قرار نگرفته. واقعا نمیدونم چرا؟

دوستم که دوهفته پیش نامزد کرده دیشب یه حرفی بهم زد که معنیش را نفهمیدم. بهم گفت:"به نظر من عشق بعد از ازدواج بوجود بیاد بهتره چون حرمت ها حفظ میمونه"

نمیدونم منظورش چی بود. این دوستم با همکارش ازدواج کرد. یک ازدواج ناگهانی.

دیروز رییسم یک کاری از من خواست که اعصابم بهم ریخت. ازم خواست که یک برنامه پیچیده براش بنویسم. اخه کی کجای دنیا با حقوق ماهی دو میلیون برنامه مینویسه اونم جاوا؟

خیلی ناراحت شدم. یکی از همکاران هم از ن دفاع کرد. کلا بحث سنگینی شد. منم زودتر اماده شدم و رفتم. انقدر حرصم گرفت که وقتی درخواست شارژر گرد بهش ندادم. حرصم گرفته بود. من اگر میخواستم برنامه نویسی کنم میرفتم شرکت x و y  حقوق انچنانی می گرفتم. دیوونه بودم بیام اینجا. اومدم اینجا که راحت باشم. استرس نداشته باشم. خودمو به پول کم قانع کردم که راحت باشم.


حالا امروز صبح رییسم اومد پیشم و حالم را پرسید. احتمالا فهمید که دیشب ناراحت شدم. اومد که از دلم در بیاره.


ارمزو به طرز معجزه اسایی جای خالی پیدا کردم تو ترو. حسابی کتاب خوندم خیلی عالیه. 

وزنم روی 67.5 مونده. امروز باید پیاده رویم را بیشتر کنم.

خدایا کمک کن همیشه مطالعه کنم. همیشه در حال یادگیری باشم. خدایا نعمت سلامتی را ازم نگیر.


 

باران بارانی
۱۷ مرداد ۹۶ ، ۰۹:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

دیروز خوب بود. غافلگیر شدم. اس اومد دنبالم ناهار رفتیم بیرون. خیلی خوب بود. شب هم با س حرف زدم کلی طولانی با هم صحبت کردیم.

کلی در مورد نامزدش با هم صحبت کردیم. 

امروز کتاب ""اعتماد به نفس " از "باربارا دی انجلیس" را تموم کردم. خیلی احساس خوبیه وقتی ادم کاری را تموم می کنه. اولین فیلم اموزش جاوا را هم نگاه کردم الان دارم دومین فیلم را نگاه می کنم. فردا احتمالا روز پرکاری خواهد بود. باید امروز از وقتم استفاده کنم.

یک کتاب دیگر هم در مورد اعتاد به نفس خریدم که ترجیح میدم فردا شروع کنم به خوندن.

دیشب کلا ناشکری کردم. همینجا از همین تریبون از خدا معذرت خواهی می کنم.

خدایا منو ببخش

دیروز دخترعمم زنگ زده به مامانم و گفته یه خاستگار برای من پیدا کرده. خاستگاره گفته: یه دختر چادری و خیلی مومن میخواد که ارایش نکنه.

آخه من که چادری نیستم تاره همیشه رژلب میزنم. تازه من تهران کار می کنم و بزودی محل زندگیمو میارم تهران. اخه جحوری با کسی ازد کنم که توی  و ار می کنه. اخه ادم چی بگه؟


چرا در پیدا کردن و معرفی خاستگار بیشتر دقت نمی کنید؟

باران بارانی
۱۶ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

چهارشنبه دو تا کتاب در مورد اعتماد به نفس خریدم. یکی را نصفه خوندم. حالا چرا کتاب اعتماد به نفس خریدم؟ چون همکارم چهارشنبه بمن گفت که اعتماد به نفسم پایینه. با مطالعه این کتاب فهمیدم که اعتماد به نفسم خیلی هم عالیه. ولی کلا از خودم ناراحتم که چرا به حرف همکارم اهمیت دادم؟ چرا باید حرف اون انقدر من را به فکر بندازه که برم کتاب بخرم و در موردش مطالعه کنم؟ چرا همون موقع جوابشو ندادم؟ چرا نشستم بذارمش کنار؟ باید محترمانه جمعش می کردم. این ادم خیلی بیشعور و بی ادبه. رسما بی فرهنگه و من از همون روز اول تصمیم گرفتم جوابشو ندم. هم من همین کار را میکنم و هم بقیه همکارها.

دیروز رفتم پارک بانوان. خیلی زیبا بود خیلی بهم خوش گذشت. احتمالا از این به بعد بیشتر میرم پارک بانوان.

زمونه خیلی عوض شده. توی یک گروه هستم که چند تا پزشک توش هستن. یک اقای دکتر داره سعی میکنه بره رو مخ من. متاهله و یه دختر سه ساله داره. خیلی عجیبه. اول گفت میخواد برادرم باشه. بعد گفت همصحبت. اول گفت مشکلی با زنش نداره. بعد گفت زندگیش در حال فروپاشیه. ادم عاقل از یه سوراخ دوبار گزیده نمیشه. منم رک پیچوندمش.

گرچه دکترها را خیلی دوست دارم ولی نه یه دکتر متاهل. وقتی بچه بودم دوست داشتم با یه پزشک ازدواج کنم ولی نه اینکه با یه پزشک متاهل دوست بشم و نقش حیاط خلوتش را بازی کنم.


چرم دوزی یا پیانو یا نقاشی

چی یاد بگیرم بهتره؟ تصمیم سختیه.

تنهایی هر رور بیشتر از قبل اذیتم میکنه. خدایا کمکم کن برای فرار از تنهایی وارد یک رابطه غلط نشم.


باران بارانی
۱۳ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


گاهی برای زندگیمان یک رژیم بنویسیم:

یک رژیم برای خلاصی از شر سنگینی روزگار که گاهی بر سینه ما سنگینی میکند.

رژیم که مختص چاقی یا لاغری نیست

گاهی باید یک رژیم خوب برای روح و افکارمان بگیریم؛ مثل:

رژیم کمتر حرص خوردن!

رژیم کمتر غصه خوردن

رژیم بی اندازه مهربان بودن

رژیم بی ریا کمک کردن

رژیم بی توقع دوست داشتن

رژیم دوری از افکار منفی

رژیم دوری از رفتارهای منفی بیایید رژیم آرامش بگیریم...


توصیه میکنم یک ماه رعایت کنید

سه کیلو از بیماریهایتان کم میشود


#متفاوت_بخوانید 👇

🌹 @PICS_NET

باران بارانی
۱۱ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

اتفاق جدیدی نیفتاده جز اینکه قردا میخوام برم و کمی بدوم. میرم پارک بانوان با گروهی از بانوان سالخورده. اولین باره میرم پارک بانوان. اگر خوشم بیاد از این به بعد هر هفته میرم پارم.

کنار خونمون یک مرکز آموزشی و هنری باز شده. هم کلاس موسیقی داره هم چرم دوزی و هم ویترای و ...

نمیدونم کدوم را برم. ولی چرم را خیلی دوست دارم. هنوز تصمیم نهایی را نگرفتم.

امروز یه روز بدون تلفن همراه دارم. گوشیمو خونه جا گذاشتم.

دختر عمم زحمت کشیده و برام بامیه اورده. دیشب خوردیم ولی خیلی بهم مزه نداد. بهمین مناسبت من امروز غذا  امروز ناهار را بیرون میخورم.


باران بارانی
۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


ﺷﺎﻣﻠﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :

ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ

ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ ...

ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ ...

ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ

 ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .

ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ

ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ ...

ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ


ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :

ﺩﻧﯿﺎ ، ﺩﺍر ِﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ !


@Morphin

باران بارانی
۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

❣ یک دقیقه مطالعه 


شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق ومحبت پشت سر گذاشته بود و وقتی ازدنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است . 

آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت . در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود!

استقبال از او باتشریفات مناسب انجام نشد ، دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد!

در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هرکس به آنجا برسد می تواند وارد شود .

آن شخص وارد شد و آنجا ماند ، چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟

ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت : آن شخص را که به دوزخ فرستاده اید آمده و کار و زندگی ما را به هم زده!؟

از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش می دهد ...

در چشم هایشان نگاه می کند ...

به درد و دلشان می رسد 

حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت وگو می کنند

یکدیگر را در آغوش می کشند و میبوسند

دوزخ جای این کارهانیست ....!

بیایید و این مرد را پس بگیرید

وقتی راوی قصه اش راتمام کرد با مهربانی به من نگریست و گفت:

با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی

خودشیطان تو را به بهشت بازگرداند


👤 پائولو کوئلیو


🌹 @PICS_NET

باران بارانی
۰۸ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



مناجاتی زیبا از خواجه عبدالله انصاری:


بارالها؛

از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

نکند فرق به حالم 

چه برانی

چه بخوانی

 چه به اوجم برسانی

 چه به خاکم بکشانی

 نه من آنم که برنجم

نه تو آنی که برانی...


نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم

نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

کس به غیر از تو نخواهم

چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی...


🌹 @PICS_NET

باران بارانی
۰۸ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر