روز بعد از عید غدیر

سلام

صبح بخیر. دیروز عید غدیر بود. عیدتون مبارک. 

چهارشنبه اتفاق عجیبی افتاد. رییسم منو صدا کرد تو اتاقش و به بهانه اینکه درسم به کجا رسیده سعی کرد یک سری اطلاعات در مورد گذشته و زندگیم بگیره. البته من هم که عادت ندارم به راحتی اطلاعات بدم. کمی به صورت قطره چکانی بهش اطلاعات دادم. مثلا در مورد خانوادم هیچی نگفتم. 

اونموقع حس بدی نداشتم. بعد که اومدم خونه رفتم توی فکر. و تازه فهمیدم که داشته از من اطلاعات میگرفته ولی باز هم حس بدی نداشتم.

بهرحال گذشته، شاید کنجکاوی خودش بوده. خدا میدونه. 

عصر باید برم بیمارستان ملاقات عمم. خدا کنه زودتر به سلامتی مرخص بشه.