پس چرا عاشق نباشم
دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۲۱ ب.ظ
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد
من که می دانم که تا سرگرم بزم هستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد
پس چرا، پس چرا، عاشق نباشم
من که می دانم به دنیا اعتباری نیست، نیست
بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست، نیست
من که می دانم اجل، ناخوانده و بی دادگر
سرزده می آید و راه فراری نیست، نیست
من که می دانم که تا سرگرم بزم هستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد
پس چرا، پس چرا، عاشق نباشم
♥ ❤️
۹۴/۱۲/۱۷