دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۳۹۶ مطلب با موضوع «روزمره» ثبت شده است

سلام

دارم تمرین میکنم تمرین صبر و استقامت. قبلا با تمرین زیاد تونستم خشمم را کنترل کنم. دیروز هم روز بسیار سخت و پرکاری داشتم ولی شیرین بود. آخرش حسابی خستگیم در اومد.

از دیروز غروب تا الان هم دارم تمرین خویشتن داری و کنترل کنم. از دیروز عصر ساعت 6 جواب پیام های ع و م را در تلگرام ندادم. میتونم خودمو کنترل کنم.

البته جواب ع را امروز میدم چون احتمالا موضوع کازیه ولی جواب م را نمیدم تا یه تصمیم حسابی بگیرم.

تصمیمم را گرفتم.

دیشب تو جلسه هماهنگی آپارتمان مشهد شرکت کردم. جلسه در یک اموزشگاه که متعلق به یکی از اعضا هست برگزار شد. خوب بود. دوسه تا آشنای قدیمی دیدم. دیدارها تازه شد.

یکی از دوستان قدیمیم کنار اون اموزشگاه مغازه لباس فروشی داره. جالب بود دیدنش اونجا. روحم تازه شد. 

وحیده عزیزم چندسال پیش تو زلزله منجیل پدر و مادرش را از دست داد. خدا همه اموات را رحمت کنه. 

باران بارانی
۱۸ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

تصمیمم را گرفتم. میخوام تنها باشم. نمیدونم تا کی ولی الان میخوام تنها باشم.

ممچند روزه بمن زنگ نزده میگه خواهرش اونجاست و نمیتونه صحبت کنه. هر روز پیغام میده تو تلگرام. امروز هم دوتا پیغام داد ولی سین نکردم.  تصمیمم را گرفتم کسی که جلوی خواهرش جواب تلفن من را نمیده و میگه فردا بهت زنگ میزنم ولی نمیزنه نباید زیاد فکر منو مشغول کنه. خلاصه میخوام تا مدتی سین نکنم.

دکتر م هم پیغام داده و نوشته سلام خانوم دکتر حالتون چطوره. ولی من سین نکردم. تا اطلاع ثانوی هم نمیخوام سین کنم. حتی اگر از دانشگاه... پذیرش داشته باشه.

تصمیمم را گرفتم. هر کسی را دارد زندگیم نمیکنم.

لیاقت منم بیشتر از این حرفاست. اونها باید بفهمن که با من چطور برخورد کنن. 

باران بارانی
۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

یک دوست عزیزی به اسم آندره بمن پیغام خصوصی میده. پیغام هاش طوریه که گزینه پاسخ دادن براش فعال نیست و نمیتونم پاسخ بدم. ازش عذرخواهی میکنم. باید یه راهی پیدا کنم.


دو روزه ورزش نکردم. گردنم درد میکنه. امروز عصر احتمالا پرده های اتاقم نصب میشه و موکت هم پهن میشه. 


دوتا همکار جدید داریم. یه خانوم و اقا از اصفهان. خیلی مهربون هستند. جو اداره تغییر کرده. دیروز یک عالمه مقاله زیر و رو کردم. توی همه مقاله ها از ml  و dm استفاده شده. باید حتما ml و dm را یاد بگیرم.


چند روزه حالم بهتره. دیشب حتا اشپزی هم کردم. اسپاگتی درست کردم. 

باران بارانی
۱۱ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

خیلی خوابم میاد. امروز توی برف شدید رفته بودم سرکار. خیلی خنده داره. صبح ساعت هفت از خونه رفتم بیرون دیدم پرنده پر نمیزنه. سکوت مطلق. بازحمت یه ماشین پیدا کردم و تا مترو رهفتم. مسیر چهل دقیق ای حدود دو ساعت طول کشید. بعد هم یکساعت توی مترو موندم. خلاصه بیش از سه ساعت توی راه بودم. وقتی رسیدم همه پرسیدن:"چرا اومدی؟"

واقعا نمیدونم چرا رفتم. خلاصه یه مدت کوتاهی موندم و برگشتم. 

کاغذ دیواری اتاقم تکمیل شده. دیگه فقط موکت و پرده مونده. امیدوارم به امید خدا اونهم فردا اماده بشه. 

دوست دارم زودتر برم تواتاقم. پشت میزم بشینم و روی تزم کار کنم.

 

باران بارانی
۰۸ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

کاش میتونستم بفهمم کی راست میگه کی دروغ میگه. امروز ع خیلی نخ داد. میگه مجرده ولی من باور نمیکنم. اصلا نمیخوام بهش فک کنم. 

خدایا اشتباه کردم. نمیخوام کسی را دوست داشته باشم.


تصمیم گرفتم درب قلبم را قفل کنم. نمیخوام دیگه کسی را دوست داشته باشم. میخوام تنها باشم. میخوام ازهمه مردها متنفر باشم. میخوام تنهای تنها باشم.

نه خانواده میخوام نه پارتنر. من دیگه فقط تو رویاهام به ازدواج و عشق فکر میکنم .

تو واقعیت به عشق اعتقاد ندارم.

نمیخوام کسی را دوست داشته باشم.

خدایا کمک کن لااقل تنهایی لذت بخشی داشته باشم. 

باران بارانی
۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام دوباره

نمیخوام دوباره درمورد م بنویسم. میخوام در مورد خودم بنویسم. من تصمیم های جدیدی گرفتم. فعلا هم دارم روی اتاقم کار می کنم. تمامی وسایل اتاقم را رنگ سفید زدم. شنبه هم میان برام کاغذ دیواری میزنن. پرده های جدید هم سفارش دادم. البته خرجی خیلی زیاد شد ولی دیگه اتاقیه که یه عمر ارزو داشتم. کاغذ دیواری های کلاسیک گل گلی. میخوام یه میزتوالت سفید هم بگیرم. 

تا اوایل تابستون هم نقل مکان میکنم به تهران. میخوام یه آپارتمان کوچک اجاره کنم.  بعد هم دیگه درسم را تموم کنم و برم برای پست داک.


امروز خانوم معلم قدیمم زنگ زد. کلی با هم صحبت کردیم.احساس کردم ذوست داره با من صحبت کنه. منهم کلی تحویلش گرفتم.


خلاصه میخوام بپسبم به درس. دیگه قید ازدواج و عشق و عاشقی را زدم.

فردا کلاس دارم ساعت 9. با ماشین خودم میرم مسیر را پیدا کردم. 


باران بارانی
۰۵ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

من این روزها کلا دارم سعی میکنم که قوی و محکم باشم. از صبح تا حالا توی شبکه های مجازی م را چک نکردم که ببینم اخرین بار کی انلاین بوده و نمیخوام چک کنم.

میخوام قوی و محکم باشم. میخوام خودمو کنترل کنم. میخوام مطمین باشم که از پس خودم برمیام. اولین قدم همینه.


صبح سرکار نرفتم کمی جزوه های یادگیری ماشین را دوره کردم. بعد از ظهر میخوام برم برای اتاقم کاغذ دیواری انتخاب کنم. احتمالا فردا و پس فردا هم میرم دنبال پرده. اتاقم نفرت انگیز شده. باید قشنگش کنم.

هر جی با ادم های مختلف بیشتری تو زندگیم آشنا میشم بیشتر به این واقعیت میرسم که بهترین دوست ادم خداست.


این رفتارهای م خیلی من رو ناراحت کرده. من طلاقش را نادیده گرفتم. داشتن یه پسربچه هشت ساله را نادیده گرفتم. همه اون افکار بد و منفی را نادیده گرفتم و تو دلم بهش حق دادم انقدر منفی فکر کنه چون تجربه تلخی از ازدواج و طلاقش داشته. و چون دوستش داشتم راح میتونسم از همه چی بگذرم.


ولی الان اینطوری فکر نمیکنم. الان یه دنباله طولانی از حرفهایی که تو این مدت بهم زده میاد جلوی چشمم:

قضیه مهریه

موضوع ترس از ازدواج

موضوع اینکه زن کاملا از همه نظر باید مستقل باشه و آویزون شوهرش نباشه(این روزها هم همش از خارجی ها حرف میزنه که با هم زندگی می کنن و هرکس سهم کرایه خونه خودش را میده. به در میگه دیوار بشنوه)

موضوع ایران اومدن. اول گقت فوریه میاد ایران بعد گفت سه ماه دیگه ترکیه بعد گفت شش ماه دیگه حالا هم میگه من برم کانادا و اونجا هم رو ببینیم.

قضیه بچه که گفت حوصله مسئولیت بچه را نداره.

حالا هم که میگه من لوس بازی میکنم در صورتیکه من حرفهای خودش را تکراری کردم.


نمیخوام قضاوت کنم ولی احساس میکنم که م هنوز اماده یه رابطه جدید عاشقانه نیست. انقدر ضربه عمیقی خورده که هیچجوری نمیتون به کسی اعتماد کنه.

همون شبی که بهم گفت یه بچه داره. گفت:"چکار کنم بچمه. زن که نیست که بشه راحت از شناسنامه حذفش کرد. بچمه مثل پدر و مادر و خواهر برادر میمونه."


این حرف یعنی چی اخه؟ این حرف یعنی کلا به همسر با این دید نگاه میکنه که هروقت بخواد میشه حذفش کرد.

من نمیخوام بگم که آیا این طرز فکر اشکالی داره یا نه. من فقط میخوام بگم که این طرز فکر را دوست ندارم. اصلا دوست ندارم. من دنبال یه رابطه طولانی هستم یه ادم که برای یه عمر بشه بهش اعتماد کرد.



باران بارانی
۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

دیشب م زنگ زد کلی با هم صحبت کردیم و آخرش حسابی ناراحت شدم چون حرفی زد که برام سنگین بود و کلا تصمیمرفتم بهش زنگ نزنم مگر اینکه اون زنگ بزنه. دیشب بهم گفت که دوست نداره من بهش بگم " عشقم عزیزم دوستت دارم" و حتی ادای من را هم در آورد. گفت این حرکات از نظرش لوس بازی هست و خوشش نمیاد. منم خیلی ناراحت شدم. و بهش یادآوری کردم که خودش یبار خواسته بود که اینطوری صحبت کنم. و بهش یادآور کردم که وقتی بهش گفتم حلقه بخریم سه شب پشت سر هم سخنرانی کرده بود و بعد هم گفته بود که من همش دنبال ازدواج هستم.

البته اون قبول نکرد ولی چه فایده. حرف آخرش خیلی ناراحتم کرد. همونکه گفت این کارها لوس بازیه. 

منم گفتم میخوام بخوابم و خداحافظی کردم. صبح دیدم چندتا پیغام فوروارد کرده تو تلگرام. یکی از پیام ها در مورد دوست داشتن بود. منم ریپلی کردم که حیف این حرف ها از نظر تو لوس بازیه. اون هم خوند و ج نداد. 

نمیدونم چرا اینطوریه. چطور تونست اون حرف را بمن بزنه. واقعا دلم شکست حتی معذرت خواهی هم نکرد. 

منم نمیخوام دیگه به کسی زنگ بزنم که کارهای من از نظرش لوس بازیه. 

باران بارانی
۰۱ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

یه شب دیگه هم گذشت و م زنگ نزد. الان حدود سی و پنج ساعته که منتظر هستم. 

حدسم درست بود. یه نفر دیگه را از دست دادم. 

یه miss دیگه.

ولی من قوی تر شدم. محکم تر شدم. 

تز پسش بر میام. 

باید سر خودم را شلوغ کنم. 

باران بارانی
۳۰ دی ۹۶ ، ۰۸:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

دوباره این احساس وحشتناک ترک شدن را باید تجربه کنم. بخاطر اشتباه خودم. دستم را داغ کرده بودم که دیگه وارد رابطه جدید نشم. دستم را داغ کرده بودم که دیگه به هیچ مردی دل نبندم. عهد شکستم. حالا باید مسیولیت اشتباهم را بپذیرم و تحمل کنم.


دوباره دل بستم. اعتماد کردم. درب قلبم را باز کردم. دوباره به یک مرد اعتماد کردم. دوباره اظهار عشق و علاقه کردم. نتیجش چی شد؟

دوباره قلبم شکست. دوباره مورد توهین قرار گرفتم. دوباره ضربه خوردم. دوباره حالم بد میشه. دوباره انتظار. انتظاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار. از دیروز که بهش زنگ زدم و گفت "ده دقیقه دیگه میزنگه" و البته نزنگیده هزاربار واتزاب و ایمو و تلگرام و اینستا را چک کردم تا ببینم اخرین بار کی انلاین بوده. انلاین بوده و بمن زنگ نزده. خدایا تا کی باید اینطوری اذیت بشم.

خودمو میزنم به اون راه.

دوباره به کسی اجازه دادم بهم توهین کنه.


کاش یه قلب سنگی داشتم. کاش دیگه بار اخرم باشه.

دیگه نمیزارم کسی بیاد تو زندگیم. هیچکس. هیچکس.


باران بارانی
۲۹ دی ۹۶ ، ۱۸:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر