دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۳۹۶ مطلب با موضوع «روزمره» ثبت شده است

سلام

دیروز پشت چراغ قرمز ایستاده بودم. سمت راستمو نگاه کردم. یه اقایی گفت خسته نباشید. من به روی خودم نیاوردم. وقتی ماشینمو پارک کردم همون اقا را دیدم که نزدیک ماشین من پارک کرده. بعد همونطور که داشت کتش را می پوشید بمن گفت که چرخ عقب ماشینم لق میزنه. گفت که چندبار توی راه چراغ داده و من متوجه نشدم. من تشکر کردم که تذکر داده. بعد شروع کرد به سوال های الکی پرسیدن که کجا کار می کنید؟ و ...

من تحویلش نگرفتم و زود رفتم.

امروز توی راه که میومدم دیدم شماره گذاشته زیر برف پاک کن ماشینم و نوشته"لطفا تماس بگیرید".

مردم کلا مشکل دارن ها.

اتفاق خوب امروزم اینه که یه جای خالی توی مترو پیدا کردم و کارهای وام مسکنم را بالاخره شروع کردم. البته یه مرحله دیگه هم چند روزه دیگه باید برم. فکر میکنم تا یک ماهه دیگه بتونم وامم را بگیرم.

خدایا شکرت


باران بارانی
۱۷ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

یه خبر خوب دیگه

بزودی یک مقاله دیگه خواهیم داد. امروز استادم خبر داد.

این مقاله نتیجه کارهای دانشجوبان ارشد ما خواهد بود. 

من مقاله را ترجمه و اماده خواهم کرد و اسم دوستان هم پای مقاله خواهد بود.

خدایا شکرت

باران بارانی
۱۱ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

همه چی خوبه.

از کارم راضیم با محیط ارتباط خوبی برقرار کردم.

ظاهرا همه چی خوبه. احتمال داره ارتقا هم بگیرم. کم کم دارم تمرکز پیدا میکنم.

هفته قبل خیلی محترمانه به ب بهم زدم فقط سه بار همدیگه را دیده بودیم. هیچ تناسبی با هم نداشتیم.

چند روز پیش یکی از خانوم های همکار سوالاتی از من پرسید و از برادرش گفت که خارج از کشوره و میخواد برگرده.

منم پیش خودم فکرکردم شاید میخواد منو خاستگاری کنه. هاهاها...

وای اشتباه میکردم قضیه کاملا کاری بود. کلا ضایع شدم.

امروز چند تا گل سفارش دادم. شنبه میرسن. میخوام محیط کارم را بهتر کنم. 

خدایا شکرت.

خدایا کمکم کن تزم بخوبی پیش بره، وضع کارم بهتر بشه. خدایا قناعت را بمن یاد بده.

خدایا کی میخوای منو از تنهایی در بیاری؟

باران بارانی
۰۹ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

من دیروز دنبال ادامه فرایند تسویه حساب بودم که به خاطر یک امضا کارم نیمه کاره موند. بعد که اومدم سرکار جدیدم حراست محترم مانع  ورود من به ساختمون شد. منم خسته و کوفته رفتم خونه.مروز دوباره رفتم دنبال بقیه کارها و بالاخره تموم شد.

حتی رفتم بانک حساب بانکی هم باز کردم. خیلی خسته شدم ها.

احساس میکنم رابط من و ب داره بهتر میشه. نمیدونم اخرش چی میشه. جمعه میخوام ببینمش. به احتمال زیاد بریم سینما.

سه روزه با خ تماس نداشتم.

خدایا شکرت

ازت ممنونم همه چی داره درست میشه

ا

باران بارانی
۳۰ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۵۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

امروز تا این لحظه روز خوبی داشتم. با مادرم رفتیم سر مزار پدرم. ازش خواهستم برام دعا کنه. بعد هم کمی خرید کردیم و برگشتیم خونه.

رفتم سر هارد اکسترنال قدیمیم که یک عالمه عکس های خاطره انگیز دیدم از دوستانی مثل مهیلا و منیره و سمانه و ... وای چه روزهایی داشتیم. روزهای خداحافظی.

چه قیافه هایی داشتیم.

 این عکس ها برای سال 88 بود. واقعا فکر میکنم قیافه هامون بهتر شده. هممون داغون بودیم بدجور اساسی.

من که واقعا ضایع بودم

 خدایا شکرت که الان قیافه هامون بهتره

باران بارانی
۱۸ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۵۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

دیروز یک مراسم خداحافظی کوچک برای اقای الف و ر در اداره برگزار شد. من روز سخت و پر استرسی داشتم. در مراسم شرکت کردم. هر چی منتظر شدم اقای رییس هیچ حرفی از انتقال من نزد. بالاخره قرار شد هر کدوم از همکارها برای این دو نفر ارزوی موفقیت کنن. بالاخره نوبت من شد. 


من هم بلند شدم ایستادم و سخنرانی خودم را شروع کردم. اول برای دو تا همکارم ارزوی خوشبختی کردم و بعدش شروع کردم در مورد انتقالی خودم صحبت کردن. خلاصه از همه همکارها حلالیت طلبیدم و در مورد شغل جدیدم صحبت کردم. و گفتم امیدوارم در مخابرات بجایی برسم که همه دوستانم بمن افتخار کنن. بعد از مراسم هم کلی عکس گرفتیم.

خدایا شکرت.

همه چی به لطف خدا داره به خوبی پیش میره.


دوباره یاد خوابی افتادم که پارسال توی اسفند دیدم. پارسال قبل از عید خواب دیدم که یک خونه دو طبقه نیمه کاره خریدم که پر از مارهای رنگارنگ و ترسناکه. مارها به سمت من حمله می کردند ولی میخوردند به شیشه و نمیتونستند بمن برسند.

یادمه زنگ زدم به خانوم مومنی که خوابم را تفسیر کنه. اون خانوم گفت که من یک ملک خواهم خرید و این ملک خیر وبرکت را به زندگی من خواهد اورد. من اونموقع بهیچوجه قصد خرید ملکی را نداشتم.


در تعطیلات عید به طرز خیلی شگفت اوری من عضو گروهی شدم و با شراکت انها ملکی را در جوار امام رضا خریدیم. و همون موقع در تعطیلات سند به نامم خورد و در همون سال یک اپارتمان خریدم و البته انتقالی شغلی من هم به طرز معجزه اسایی درست شد.

منم از دهم عید رفتم مشهد و حسابی از امام رضا تشکر کردم.

از امام رضا تشکر کردم که اجازه داد درجوارش جایی داشته باشم. از امام رضا تشکر کردم که خیر و برکت را به زندگیم اورد.

از امام رضا خواستم برام دعا کنه که امسال برام سال سلامتی و ازدواج موفق و پیشرفت شغلی و اقتصادی باشه.


یا امام رضا به زودی منو بطلب.


خدایا شکرت

باران بارانی
۱۷ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر