خداحافظی من
سلام
دیروز یک مراسم خداحافظی کوچک برای اقای الف و ر در اداره برگزار شد. من روز سخت و پر استرسی داشتم. در مراسم شرکت کردم. هر چی منتظر شدم اقای رییس هیچ حرفی از انتقال من نزد. بالاخره قرار شد هر کدوم از همکارها برای این دو نفر ارزوی موفقیت کنن. بالاخره نوبت من شد.
من هم بلند شدم ایستادم و سخنرانی خودم را شروع کردم. اول برای دو تا همکارم ارزوی خوشبختی کردم و بعدش شروع کردم در مورد انتقالی خودم صحبت کردن. خلاصه از همه همکارها حلالیت طلبیدم و در مورد شغل جدیدم صحبت کردم. و گفتم امیدوارم در مخابرات بجایی برسم که همه دوستانم بمن افتخار کنن. بعد از مراسم هم کلی عکس گرفتیم.
خدایا شکرت.
همه چی به لطف خدا داره به خوبی پیش میره.
دوباره یاد خوابی افتادم که پارسال توی اسفند دیدم. پارسال قبل از عید خواب دیدم که یک خونه دو طبقه نیمه کاره خریدم که پر از مارهای رنگارنگ و ترسناکه. مارها به سمت من حمله می کردند ولی میخوردند به شیشه و نمیتونستند بمن برسند.
یادمه زنگ زدم به خانوم مومنی که خوابم را تفسیر کنه. اون خانوم گفت که من یک ملک خواهم خرید و این ملک خیر وبرکت را به زندگی من خواهد اورد. من اونموقع بهیچوجه قصد خرید ملکی را نداشتم.
در تعطیلات عید به طرز خیلی شگفت اوری من عضو گروهی شدم و با شراکت انها ملکی را در جوار امام رضا خریدیم. و همون موقع در تعطیلات سند به نامم خورد و در همون سال یک اپارتمان خریدم و البته انتقالی شغلی من هم به طرز معجزه اسایی درست شد.
منم از دهم عید رفتم مشهد و حسابی از امام رضا تشکر کردم.
از امام رضا تشکر کردم که اجازه داد درجوارش جایی داشته باشم. از امام رضا تشکر کردم که خیر و برکت را به زندگیم اورد.
از امام رضا خواستم برام دعا کنه که امسال برام سال سلامتی و ازدواج موفق و پیشرفت شغلی و اقتصادی باشه.
یا امام رضا به زودی منو بطلب.
خدایا شکرت