دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۳۹۶ مطلب با موضوع «روزمره» ثبت شده است

سلام

من یک انسان با وجدان کاری هستم.امروز هم که هیچکس سر کار نیست، من اومدم سرکار.

همه جا ساکته. انقدر همه جا خلوت و بدون ترافیک بود من خیلی زود رسیدم.

به ذهنم رسیده لیستی از اهدافم که میخوام حتما در سال 98 به اونها برسم را آماده کنم. 

پیشنهاد میکنم شما هم همینکار را انجام بدید.  

باران بارانی
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۰۷:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

برنامه های من برای تعطیلات عید

1)خوابیدن 

2)خوردن سیرترشی

3)ادامه کار برروی پایان نامه

4)تماشای فیلم های کمدی

5)تماشای سریال WEST WORD

6)مطالعه کتاب "زن بودن" اثر "تونی گرنت"

  این کتاب را میشه از اینجا خرید.

7)مطالعه کتاب "میشل اوباما شدن"

  این کتاب را میشه از اینجا خرید.

8)گاهی آشپزی


فعلا همین برنامه ها را دارم.

باران بارانی
۲۶ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

حال و هوای عید همه جا پیچیده. 

بهار داره میاد. 

بازارها قلقله است. 

مدارس و دانشگاه ها تقریبا تعطیل شدن. 

امروز صبح ترافیک خیلی کمتر بود. 

پارکینگ اداره خیلی خلوت شده. خیلی از همکارها از دیروز مرخصی گرفتند و نمیان.

خیلی ها مشغول خونه تکونه هستند.

تهران داره خلوت میشه. وقتی تهران خلوت میشه، دوست داشتنی تر میشه.

منم آماده تعطیلات هستم.

البته مرخصی نمیگیرم و تا سه شنبه میام سر کار.

دیشب یه خرید اینترنتی داشتم. منتظرم بیاد. 

کلا من خرید اینترنتی را خیلی دوست دارم. آدم دو تا هیجان را تجربه میکنه. یکی وقتی داری خرید میکنی. یکی هم وقتی به دستت می رسه.


باران بارانی
۲۶ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

امروز یه جلسه داریم با رئیس بزرگ بعد از مدتها. 

امروز من خیلی زود اومدم. دارم همونطوری که دوست دارم میشم. همیشه دوست داشتم صفخیلی زود خیلی راحت از خواب بیدار بشم نه با سختی و ناراحتی. این هفته از اولش خیلی صبح زود بیدار شدم با راحتی.  با راحتی بیدار شدن خیلی حس خوبیه. 

همچنان کتاب صوتی گوش میدم. دارم سعی میکنم خوش بین باشم و مثبت اندیش. البته کار ساده ای نیست. من به این نتیجه رسیدم که هیچ کاری ساده نیست. تلاش خیلی زیاد لازمه. دارم تلاش میکنم



باران بارانی
۲۱ اسفند ۹۷ ، ۰۷:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

دقیقا 35 سال پیش در چنین روزی  پدرم  در عملیات خیبر به شهادت رسید. من و خواهر و برادرم یتیم شدیم، مادرم بیوه شد و مادربزرگم داغدار فرزندش شد.

 البته اونموقع شهادت پدرم تایید نشد. گفتند که مفقودالاثر شده. ما امیدوار بودیم که پدرم اسیر شده باشه. یادمه وقتی آزاده ها به کشور بازگشتند، ما هم گوش به زنگ بودیم که شاید از پدرم خبری بشه ولی نشد.


سال ها بعد، بعد از حدود یازده سال چشم براهی، مشتی استخوان تحویل خانواده ما دادن و گفتند این استخوان ها متعلق به همون فردی است که یازده سال پیش مفقودالاثر شد.


مادربزرگم که دیگه چشم براه فرزندش نبود همون سال فوت کرد.

نمیخوام ذکر مصیبت کنم، فقط کسی میتونه این حرف ها را بفهمه که خودش این مساله را تجربه کرده باشه.


خدا به همه خانواده شهدا صبر بده.

روانشناس ها مصیبت هایی که ممکنه یک نفر در زندگیش تجربه کنه را طبقه بندی می کنن. سخت ترین مصیبت مرگ یکی از اعضای خانواده است که من تجربه کردم. شاید دلیل پوست کلفتی من همین باشه. روزهای خیلی سختی را تجربه کردم.


روح همه شهدا شاد.


من در این سال ها حتی یکبار خواب پدرم را ندیدم. حتی یکبار حضورش را در زندگیم احساس نکردم. وقت هایی بود که نیاز داشتم پدرم باشه و کمکم کنه. مواظبم باشه. نوازشم کنه ولی کسی نبود. نمیدونم پس اینکه خدا د قران میگه شهدا زنده هستند یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


الان که بعضی وقت ها تو زندگی کم میارم و احساس میکنم دارم میشکنم، فکر میکنم بخاطر این هست که پدر نداشتم. فکر میکنم اگر پدرم بود من الان زندگی خیلی بهتری داشتم. حداقل اعتماد به نفس بیشتری داشتم. نمیدونم پدرم اونموقع که داشت میرفت واقعا به این فکر میکرد که آینده سه تا بچه قد و نیم قدش چی میشه؟؟؟؟ در این دنیای پر از گرگ های انسان نما چه خطراتی پیش روی ما خواهد بود؟؟؟؟؟


دیگه نمیدونم چی بگم.



باران بارانی
۱۸ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

شبکه آی فیلم داره یه سریال خیلی قدیمی را در مورد اعتیاد پخش میکنه. اسم سریال مسافر هست. 

یه جایی پانته‌آ بهرام که نقش یه معتاد را بازی میکنه از یک درمانگر پرسید:من میخوام ترک کنم. چکار کنم؟ ؟

تون درمانگر گفت: تو حرکت کن راه مشخص میشه.


این جمله خیلی زیباست. تو حرکت کن راه مشخص میشه. 

باران بارانی
۱۷ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

بهار داره میاد. روزها دارن بلند میشن و هوا گرمتر شده. همه خوشحالن. خیابون ها شلوغه. ترافیک بیشتر شده.


من طبق معمول حس خوبی ندارم. امروز صبح که با بغض و غم و اندوه بیدار شدم ولی الان خیلی بهترم. بالاخره خودمو رسوندم پای لپتاپ تا چند خط بنویسم.


این روزها موقع رانندگی کتاب صوتی گوش میکنم. کتاب های انگیزه بخش. حس خوبی بهم میده. توصیه می کنم شما هم گوش کنید. دوتا کتاب از جول اوستین دانلود کردم. خیلی زیباست. کتاب خیلی خوب ترجمه شده و گوینده واقعا صدای خوبی داره.


دیشب هرچی عکی در تلگرام و واتساپ داشتم پاک کردم. میخوام مدتی در سکوت باشم. سکوت مطلق. میخوام همه فکر کنن این شماره دیگه برای من نیست. حتی به ذهنم رسید که عکس یک آقا را بذارم توی پروفایلم ولی این کار را نکردم.


میخوام مخفی باشم مثل غیبت صغری امام زمان. بعضی وقت ها نبودن خوبه.


میخوام نباشم.


باران بارانی
۱۶ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

سلام

من شنبه رفتم پمپ بنزین و طبق معمول از یکی از کارکنان اونجا پرسیدم:"ممکنه برام بنزین بزنید؟"

و در کمال ناباوری اون آقا به من گفت:"نه نمیشه."

من اول فکر کردم که اشتباه میشنوم. کمی مکث کردم و دوباره درخواستم را تکرار کردم و اون آقا در پاسخ گفت:"نه. خودتون پیاده بشید و بنزین بزنید. مثل اون خانوم."

خلاصه من کمی حول شدم. گفتم:"خب اون همکارتون را صدا کنید"..

خلاصه بالاخره بنزین را زد. راستش من تا حالا خود بنزین نزدم. همیشه از یکی از کارکنان خواهش می کنم برام بنزین بزنه و 1000 تومن هم به عنوان انعام پرداخت میکنم. 

این روشی هست که یکبار دوستم بهم یاد داده.


خلاصه این موضوع باعث شد یاد بگیرم که خودم بنزین بزنم و منت کسی را نکشم. امروز رفتم پمپ بنزین. اتفاقا شلوغ هم بود. خیلی خونسرد پیاده شدم و یکی از کارکنان را صدا کردم. بهش گفتم:" میخوام بنزین بزنم." 

گفت :"اون کارت را بذار صفر میشه". 

من کارت را گذاشتم ولی صفر نشد. دوباره صداش کردم. سرش شلوغ بود. تا بیاد خودم کارت را جابجا کردم و اینبار صفر شد. گفت:"چند تا میخوا بزنی؟"

گفتم:"20 تا". 

گفت:"بزن".

گفتم:"میشه بهم بگی چجوری. تا حالا نزدم"

گفت:"بزن"

خلاصه 20 تا زدم و پولش را هم دادم. 


و بدین ترتیب اولین تجربه بنزین زدن من با موفقیت به پایان رسید.


باران بارانی
۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۵۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

سلام

دیشب دوباره بیخوابی گرفته بودم. خیلی سخت خوابم رفت و خیلی بد خوابیدم صبح هم خسته و کوبیده بیدار شدم و اومدم سر کار.


حالا اینها هیچی، وسط راه متوجه شدم ماشینم بعضی وقتها بیخودی گاز میخوره. این دیگه نمیدونم چه مشکلیه. خلاصه عصر باید برم تعمیرگاه.

از بیمه هم زنگ زدن که به خاطر تغییر قیمت ماشین ها باید برم بیمه و یه الحاقیه رو بیمم بزنم.


عجب هفته ای شده ها. امیدوارم بقیه روزها بهتر از این باشه. همکارم امروز نیومده و من تنهام. خوبه. 


یه آزمون انلاین هم دارم که تا دوشنبه وقت داره. یعنی واقعا روزهای شلوغی دارم. خیلی شلوغ.

باران بارانی
۰۴ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

من امروز هم سر کار نرفتم و استراحت کردم. البته چه استراحتی همش مطالعه می کردم. 


خلاصه زندگی من به تدریج داره شبیه زندگی دانشمندا میشه. شاید هم یه روز یه دانشمند واقعی بشم. 


داریم به روزهایی نزدیک میشیم که من دوست ندارم. بوی عید میاد. روزها دارن بلند میشن. مترو خیلی شلوغه مخصوصا ایستگاه سعدی و پانزده خرداد(بازار بزرگ). وقتی خیلی شلوغو معمولا طرف های غروب، بعضی قطارها ایستگاه پانزده خرداد توقف نمی کنن. خرید برای عید شروع شده.


من امسال اصلا حوصله خرید ندارم.


روزها بلندتر میشن. اواخر اسفند و فروردین و اردیبهشت هوا خیلی خوب میشه و مردم بعد از سر کار نمیرن خونه. معمولا توی پارک ها، رستوران ها، کافی شاپ ها هستن. از نظر من بدترین وقت سال برای مجردها همین روزهاست. آدم بیشتر احساس تنهایی می کنه.


برای من هم امسال سخت تر از همیشه است. چون اواخر اسفند خاطرات خوبی ندارم.


بگذریم. همش دارم مطالعه میکنم. دو تا کورس انلاین هم دارم که البته یکیش خیلی زمانگیرتره. چاره ای نیست باید برای همه چی برنامه ریزی کنم. باید به همه کارها برسم.


 

باران بارانی
۲۹ بهمن ۹۷ ، ۱۶:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر