دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

اگر افراد می توانستند یاد بگیرند که، آنچه برای من خوب است،

 لزومی ندارد که برای دیگران هم خوب باشد،

 آنگاه دنیای شاد و خوشایندتری می داشتیم. 


تئوری انتخاب به ما می آموزد که دنیای مطلوب من، 

اساس و شالودۀ زندگی من است و نه 

اساس و شالودۀ زندگی دیگران...


- #ویلیام_گلاسر -


باران بارانی
۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

‌ ‌

نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند ؛


✅نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا ...


مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم ...


✅شکر که خدا هست 

✅و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست ...


✅هر وقت دلت خواست ، 

مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، 

در قلبت ، 

در نیایشت ، 

در مناجاتت


و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست ...

         

باران بارانی
۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.

از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...

(استادکدکنی حالا خودش هم گریه می کند...)

پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد،

می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!...

اما پدر گفت:

خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما........ 😔

حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم

دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود

کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم

روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم.

آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قدشان....

پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.

اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.

بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛

رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.

گفتم: این چیست؟

گفت: "باز کنید؛ می فهمید".

باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!

گفتم: این برای چیست؟

گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."

راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟!

فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!

مدیر گفت: از کجا می دانی؟

کسی به شما چیزی گفته؟

گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.

در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد.

روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی!

هزار تومان بوده نه نهصد تومان!

آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود

که خودم رفتم از او گرفتم؛

اما برای دادنش یک شرط دارم...

گفتم: "چه شرطی؟"

گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!

گفتم: هیچ، فقط شنیده بودم که خدا ده برابر کار خیرت را به تو بر می گرداند، گمان کردم شاید درست باشد...

 


🌿🌸🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿

باران بارانی
۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

‌ 

🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿


                     ✨خدایا...✨

بیاموز به من.....

که لحظه ها در گذرند....

بیاموز به من که هیچ حالتی پایدار نیست.....

که میگذرد....اگر در سختی ام...

اگر دلتنگم....

و در تمام این لحظه ها تو در کنار منی....

به من آگاهی بده تا پذیرا باشم هر لحظه ایی را که میگذرد....

و نشانم بده راه را....

تا سهم خود را به انجام برسانم....

از نیروی بی پایانت بی نصیبم مگذار ....

تا بپیمایم راههای دشوار زندگی را که با حضور تو ممکن میشود.....

نگرانیهایم را بدست تو میسپارم.....

و قدم میگذارم در راهی که تو میخوانی ام.....

و هرچه در این مسیر برایم مهیا کرده ای را با آغوش باز میپذیرم....

هر لحظه با یاد تو خواهد گذشت...

چه سخت و چه آسان...

چه تلخ و چه شیرین...

که با حضور تو همه لحظه هایم به عشق مبدل میشوند....

پایان سالتون قشنگ ...


🌿🌸🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿

باران بارانی
۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

همیشه باید مراقب سه چیز باشیم : وقتی تنها هستیم مراقب افکار خود، وقتی با خانواده هستیم مراقب اخلاق خود و زمانی که در جامعه هستیم مراقب زبان خود.


باران بارانی
۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

‌ ‌ 

چـــــقدر زیـــــباســـــت...


کســــــی را "دوســــــت" بــــــداریــــــم ،


نـــه از رویِ "نــــــیاز"......


نــــه از رویِ "اجــــــبار"...


و نــــه از رویِ "تنــــــهایــــی ،


فقـــــط بـــــرای اینـــــکه...


ارزشِ "دوســـــت داشـــــتن" را دارد......

باران بارانی
۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خدا کند یه اتفاق خوب بیافتد وسط زندگیمان

اری همینجا

وسط بی حوصلگی های روزانه مان

نگرانی های شبانه مان

وسط زخمهای دلمان

انجا که زندگی را هیچوقت زندگی نکردیم

یک اتفاق خوب بیافتد

انقدر خوب 

انگونه که یک اتفاق خوب همین الان همین ساعت

همین حالا....... از پشت کوهای صبرمان طلوع کند

طلوعی که غروبش 

غروب همه ی غصه هایمان باشد

برای همیشه...

باران بارانی
۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

💕☂💕☂💕☂💕☂💕☂💕☂💕☂💕

تو را می‌خواهم برای همیشه ...

تا پنجاه سالگی

شصت سالگی

هفتاد سالگی


تو را می‌خواهم برای چای عصرانه

تلفن‌هایی که می‌زنند و جواب نمی‌دهیم


تو را می‌خواهم برای تنهایی


تو را می‌خواهم وقتی باران است

برای راه رفتن‌های آهسته‌ی دوتایی

نیمکت‌های سراسر پارک‌های شهر

برای پنجره‌ی بسته

برای وقتی که سرما بیداد می‌کند


تو را می‌خواهم

برای پرسه زدن‌های شب عید

نشان کردن یک جفت ماهی قرمز


تو را می‌خواهم

برای صبح

برای ظهر

برای شب

برای همه‌ی عمر ...


#نادر_ابراهیمی

باران بارانی
۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

غبار غم برود

حال خوش شود حافظ

باران بارانی
۲۸ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

❤️ﺧﺪﺍﻱ ﻗﺸﻨﮕﻢ

ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ ...

ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ...

ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﺴﺖ، 

ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ...

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻡ ...

ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺿﻲ ﺍﻟﺤﺎﺟﺎﺕ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ، 

ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﻱ ...

ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺭﺣﻢ ﺍﻟﺮﺣﻤﻴﻦ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻢ، 

ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﮕﻴﺮﻱ ...

ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ... 

ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﻳﻲ ...

ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ... 

ﻣﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﻭﻡ آرام جانم ...

ﻣﻦ ﺍﻣﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ ...

ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻟﻢ ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ ...


❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

باران بارانی
۲۷ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر