امسال عید یه جایی میرم
سلام
تعطیلات آخر هفته تموم شد. تلویزیون داره فیلم "قندون جهیزیه" را پخش میکنه. من این فیلم را قبلا در سینما دیدم. یادمه با س رفته بودم و کلی خوش گذشت. الان دیگه س وقت نداره با من بیاد سینما. دیگه متاهل شده و با شوهرش میره.
دوستم م هم رفته طرف های کندوان و تو یه هتل زیبای کوهستانی خوش آب و هوا ساکن شده.
خلاصه همه دوستانم به نون و نوایی رسیدن. برام خیلی سخته که بگم حسودیم نمیشه. راستش حسودیم میشه. ولی خب باید کمی صبر کنم حداقل تا عید تا کمی وضعیت مالیم بهتر بشه و بتونم یه مسافرت خوب برم. میخواستم تابستون برم چین که البته نشد. امیدوارم لااقل برای تعطیلات عید بتونم یه جایی برم. فکر میکنم بلگراد خیلی زیباست. یکی از دوستانم رفته و خیلی تعریف میکنه. منم دوست دارم برم.
دوشنبه یه قرار ناهار داریم. با همکارهای گروه خودمون میخواهیم با هم غذا بخوریم. همه دورهم. هم صحبت کنیم و هم غذا بخوریم. من این دورهمی ها را خیلی دوست دارم.
مامانم از دستم دلگیره چون امروز نبردمش بیرون.ولی خب من هم توقع دارم دیگران من را درک کنن. هونطور که من سعی میکنم اونها را درک کنم. من هم انسانم. آدم آهنی که نیستم. بعضی وقت ها حالم خوب نیست. دوست دارم تو لاک تنهایی خودم باشم.