جابجا شدیم
سلام
صبح بخیر
ما دیروز جابجا شدیم. قبلا فقط بصورت منطقی جابجا شده بودیم ولی دیروز دیگه فیزیکی هم جابجا شدیم. من رسما رفتم به یک اداره دیگه. یک اداره جدیدالتاسیس. خداراشکر.
جای جدیدم را دوست دارم. همکارهای جدید را هم بیشتر دوست دارم. اینجا همه چی آروم و بدون استرس هست.
من رژیمم را دوباره شروع کردم. دوشبه شام نمیخورم. کمی هم توی خونه نرمش میکنم. میخوام همه چی را دوباره سر و سامون بدم.
باید از خدا کمک بگیرم برای درسم. امیدوارم بتونم به امید خدا بموقع درسم را تموم کنم و خیالم راحت بشه.
خدا را صدهزار مرتبه شکر میکنم که حالم از یکی دوهفته قبل خیلی بهتر شده. خیلی آرومم. تمرکزم بیشتر شده.
دیشب شوهرخواهرم برام یه قفل فرمون جدید آورد که البته محکم تر هم هست. گفت که قفل پدال هم خوانه داره و برام میاره. خدایا ممنونم ازت بخاطر این شوهرخواهر خوب و مهربونم.
دیشب به برادرزادم قول دادم آخر هفته ببرمش فیلم خاله غورباقه را ببینه. خودمم دوست دارم ببینم.
دیشب کمی با آ هم چت کردم.
سریال پدر را دنبال میکنم. البته حدود ده دقیقه از وسطش را دیشب نتونستم ببینم. فیلمنامه و دیالوگ ها خیلی ضعیفن ولی تو این دنیای بدون برنامه خوب از هیچی بهتره. و من از رفتار با شرم و حیای اون پسره خیلی خوشم میاد. خیلی زیاد.