وقتی خدا خودش دست بکار میشه
سلام
رفتم افطاری. یک همکلاسی قدیمی را از راه دور دیدم. یه همکار را از راه دور و یه همکار دیگه هم اومد با همسر و دخترش کنارم نشست. خلاصه موقع شام تنها نبودم. انقدر مهمونی لوکس و باملاس بود که اصلا روم نشد گوشی را در بیارم و عکس بندازم.
ادم های کله گنده زیادی اومده بودند. خیلی شلوغ بود هم این کارها بخاطر تبلیغه.بخاطر جذب مشتری. بعد از شام من سریع برگشتم خونه.
یه اتفاقات خوبی داره میفته. نشونه های خیلی خوبی میبینم. خدا داره برام نقشه میکشه ولی واقعا نمیدونم اخر تقشه خدا چی میشه ولی میدونم حتما خوب میشه. خوب میشه. نقشه های خدا بی عیب و نقصه. حرف نداره.
دارم میمیرم از خستگی. دیشب نتونستم خوب بخوابم. خوابم میاد شدید. امان از بیخوابی. امان از خواب نامرتب. هر چند وقت خوابم بهم میریزه ولی بعد از مدتی خوب میشه.
خدایا شکرت حالم خوبه.
خدایا راضیم به رضای تو.