زنها دو دستهاند؛
زنها دو دستهاند؛
آنهایی که محافظت میشوند و آنهایی که نمیشوند...
دستهی اوّل را با ماشین به این طرف و آن طرف میبرند و سرِوقت از آرایشگاه، از استخر، از مدرسه، از اداره و... برمیگردانند. با تلفن حالش را میپرسند و اگر سرش درد کرد، یکی هست که بگوید: "بهتر نیست کمی استراحت کنی؟"
زنهای دستهی دوّم، توی باد و باران و توفان، ساعتها توی صف اتوبوس میایستند و با اینکه تصمیم میگیرند به جایی که اتوبوس از آنجا میآید نگاه نکنند ولی گردنشان، بیاختیار، بارها و بارها به آن سو میچرخد. تا شب سگ دو میزنند و شب، کسی نیست که بگوید: "عزیزم؛ قرص مسکّن برایت بیاورم؟"
زنهای محافظت شده، راه رفتنی با طمأنینه دارند
ولی زنهای محافظت نشده، یا بسیار تند راه میروند یا کُند...
زنِ محافظت نشده، یا غر میزند یا به جایی خیره میشود...
زنِ محافظت شده، مهمانی ترتیب میدهد و از مسافرتهایش میگوید،
زنِ محافظت نشده، گریه میکند و آنقدر این کار را ادامه میدهد که دیگر اشکش در نیاید.
زنِ محافظت شده، همیشه در نیمه راهِ گریه و ناامیدی به زندگی برمیگردد...
👤 فریبا وفی