خدایا منو ببخش
سلام
دیروز خوب بود. غافلگیر شدم. اس اومد دنبالم ناهار رفتیم بیرون. خیلی خوب بود. شب هم با س حرف زدم کلی طولانی با هم صحبت کردیم.
کلی در مورد نامزدش با هم صحبت کردیم.
امروز کتاب ""اعتماد به نفس " از "باربارا دی انجلیس" را تموم کردم. خیلی احساس خوبیه وقتی ادم کاری را تموم می کنه. اولین فیلم اموزش جاوا را هم نگاه کردم الان دارم دومین فیلم را نگاه می کنم. فردا احتمالا روز پرکاری خواهد بود. باید امروز از وقتم استفاده کنم.
یک کتاب دیگر هم در مورد اعتاد به نفس خریدم که ترجیح میدم فردا شروع کنم به خوندن.
دیشب کلا ناشکری کردم. همینجا از همین تریبون از خدا معذرت خواهی می کنم.
خدایا منو ببخش
دیروز دخترعمم زنگ زده به مامانم و گفته یه خاستگار برای من پیدا کرده. خاستگاره گفته: یه دختر چادری و خیلی مومن میخواد که ارایش نکنه.
آخه من که چادری نیستم تاره همیشه رژلب میزنم. تازه من تهران کار می کنم و بزودی محل زندگیمو میارم تهران. اخه جحوری با کسی ازد کنم که توی و ار می کنه. اخه ادم چی بگه؟
چرا در پیدا کردن و معرفی خاستگار بیشتر دقت نمی کنید؟