دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

من از مسافرت برگشتم

دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۵۱ ق.ظ

سلام

امروز اولین روز کاری من بعد از هفت روز استراحت و مسافرته.

خداراشکر روزهای خوبی داشتم. خیلی برای همه دوستانم دعا کردم. کلا اندفعه همش برای دوستانم دعا کردم. خیلی کم برای خودم دعا کردم.

دیشب مهمون داشتیم. دخترعمم با بچه هاش و خواهرم با خانواده. 22 تیر هم عروسی دعوتیم. یه عروسی خاص. این خاص بودن را از کارت عروسی فهمیدم. روی کارت عروسی پر بود از احادیث و روایات در مورد ازدواج.

من هم از دیشب تصمیم گرفتم طی یک طرح ضربتی وزن کم کنم. دیشب فقط سالاد و دوغ خوردم. امروز هم از مترو تا اینجا پیاده اومدم. 30 دقیقه پیاده روی. عصر هم ممکنه پیاده برم نمیدونم. بستگی داره چقدر انرژی داشته باشم.

دیشب کمی با آ چت کردم. اونهم خیلی دل و دماغ نداشت. کلا انگار افسردگی من و دوستان دایمی شده. تازه من که اینطوری هستم بهترینشون هستم.

من دیگه تصمیم گرفتم همیشه خودمو شاد نشون بدم. حتی وقتی دارم از غم و غصه دق می کنم. به نظرم حالات درونی من خیلی خصوصیه و لزومی نداره کسی بدونه درونم چی می گذره.

دیروز دوستم دکتر م زنگ زد از منابع انسانی. داره یک کتاب می نویسه. تشویقش کردم که به سرعت تمومش کنه. اون هم منو تشویق کرد که روی تزم کار کنم.

دیروز یک تلفن خیلی مشکوک هم داشتم. یه آقای با موبایل زنگ زد و گفت که من مشاور آقای س هستم و رزومه شما را از خانوم ح گرفتم. خلاصه در جریان انتقالی نبود. و وقتی بهش گفتم که من از 27 فروردین اومدم اینطرف معذرت خواهی کرد و قطع کرد.

خلاصه اینجوریا


۹۶/۰۴/۱۲ موافقین ۲ مخالفین ۰
باران بارانی

نظرات  (۲)

۱۲ تیر ۹۶ ، ۰۹:۰۱ مخلوق خلاق
خوش برگشتی 
من دلم لک زده واسه یه مسافرت
درکل موفق باشید
مایل بودین دنبالم کنید
خوش اومدی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی