سلام
مدتهاست که اینجا نیومدم. ولی آنقدر حالم بود که احتیاج داشتم بیام اینجا بنویسم.
دوباره روز دوشنبه هفته قبل یعنی نهم تیرماه اتفاقی افتاد که هیچجوری نمیتونم تحلیلش کنم. هیچ جوری صلاحش را نمی فهمم.
ماجرا از این قراره که من دو سال برای یه پست ریاست زحمت کشیدم (به شدت مطالعه کردم و گواهینامه های مختلف گرفتم، پستی که کاملا با مدرک و رشته تحصیلی من تناسب داشت. اصلا انگار برای من ساخته بودند) و درست زمانی که پست بمن داده بشه (رئیس قبلی در شرف بازنشستگی است)، با بخبر شدم که این پست به خانومی داده شده که هیچ تخصص و تجربه ای در این زمینه نداره هیچی حتی در حد دانشجوی ترم یک.
و من از این به بعد باید به عنوان کارشناس زیر دست اون خانوم کار کنم.
من خانوم دکتر. اون خانوم از من هم کوچکتره.
شما بودید چکار می کردید؟؟؟
من که تصمیم گرفتم به تدریج از این سازمان برم بیرون و دنبال کار جدید هستم. البته عجله ای ندارم.
شما بودید چکار میکردید؟؟؟؟
فقط توضیح بدم که کسی که این حکم را داده کامل من را میشناسه و به توانایی های من واقفه.
من از اون روز تا حالا خیلی فکر کردم خیلی زیاد، نمیدونم چرا این اتفاق برای من افتاده؟؟؟؟ اول خیلی گریه کردم، بعد کا حالم بهتر شد این تصمیم را گرفتم.
برام دعا کنید.
حالم خیلی بده، از دست خدا دلم گرفته