دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

💫


لازم نیست سر در بیاورید که خدا چطور می‌خواهد مشکلاتِ شما را حل کند.

این مسئولیتِ اوست. 

کارِ شما نیست. 

کارِ شما این است که به او اعتماد داشته باشید.


آن موقعیت را به خدا بسپارید و به او اعتماد کنید. 

خدای ما، خدای مافوقِ طبیعیست.

او محدود به قوانینِ طبیعت نیست.

در زندگی دفعتاً متوجه می‌شویم که خداوند کارهایی در زندگی‌مان کرده که خود به تنهایی حتی در رویا هم قادر به انجامش نبوده‌ایم.


@Mosbatbash1

باران بارانی
۱۰ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

💫


گویند: مرغیست به نام « آمین »!

مرغی آسمانی 

در بلندترین نقطهٔ آسمان 

آنجا که بخدا نزدیکتر است می پَرَدو سخن می گوید...

او شنوا ترین موجود ِ جهان ِ هستی است 

هر چیز را که می شنود ،

دوباره بنام فرد ِ گوینده 

آنرا تکرار می کند و آمین می گوید 


این است که همهٔ آیین ها می گویند 

مراقب کلامت باش...!

این است که می گویند 

تنها صداست که می ماند 

این است که می گویند 

دیگران را دعا کنید...!

این است که اگر 

دیگرانی را نفرین کنیم

روزی خود ِ ما 

دچار آن خواهیم بود


مرغ آمین 

هر آنچه که بگوئیم را 

با اسم خود ِ ما ، جمع می کند 

و به خداوند اعلام می کند 


آنگاه در انتهای جمله 

آمیـن می گوید 


پس همیشه برای همه خیر و خوبی بخواهیم.

برایتان بهترینها را آرزو دارم


@mosbatbash1

باران بارانی
۱۰ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دیدى!

آرام، آرام، آرام،

دلمان به بى‌کسى،

صدایمان به سکوت

و چشمهایمان به تاریکى

عادت کرده‌اند!



@Cactos 🌵

باران بارانی
۱۰ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر


آسمان چشم او آیینه کیست
آن که چون آیینه با من روبرو بود
درد و نفرین درد و نفرین بر سفر باد
سرنوشت این جدایی دست او بود
آه . . .
گریه مکن که سرنوشت
گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دلهای ما
با غم هم آشنا کرد
با غم هم آشنا کرد
چهره اش آیینه کیست
آن که با من روبرو بود
درد ونفرین بر سفر
این گناه از دست او بود
این گناه از دست او بود
ای شکسته خاطر من
روزگارت شادمان باد
ای درخت پر گل من
نو بهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من
سنگ قبر آرزو بود
سنگ قبر آرزو بود
آنچه کردی با دل من
قصه سنگ و سبو بود
من گلی پژمرده بودم
گر تو را صد رنگ و بو بود
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من
سنگ قبر آرزو بود

سنگ قبر آرزو بود
ای شکسته خاطر من
روزگارت شادمان باد
ای درخت پر گل من
نو بهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من
سنگِ قبر آرزو بود
سنگِ قبر آرزو بود


گوش کنید


باران بارانی
۰۸ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نه تو می مانی
نه اندوه
و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود ، قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم ، خواهد رفت
آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه
نه
آیینه به تو ، خیره شده است
تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا ، همه ای کاش ای کاش
ظرف این لحظه ، ولیکن خالی است
ساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکن
تا خدا ، یک رگ گردن باقی است
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده

باران بارانی
۰۶ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

امروز دوست دار شعر بگم:


دلم تنگ است، دلم سخت تنگ است،

میخواهمت بیشتر از هر زمانی دیگر،

میخواهمت سخت، میخواهمت شدید،


باران بارانی
۰۵ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۴۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

دیشب دوباره بیخوابی گرفته بودم. خیلی سخت خوابم رفت و خیلی بد خوابیدم صبح هم خسته و کوبیده بیدار شدم و اومدم سر کار.


حالا اینها هیچی، وسط راه متوجه شدم ماشینم بعضی وقتها بیخودی گاز میخوره. این دیگه نمیدونم چه مشکلیه. خلاصه عصر باید برم تعمیرگاه.

از بیمه هم زنگ زدن که به خاطر تغییر قیمت ماشین ها باید برم بیمه و یه الحاقیه رو بیمم بزنم.


عجب هفته ای شده ها. امیدوارم بقیه روزها بهتر از این باشه. همکارم امروز نیومده و من تنهام. خوبه. 


یه آزمون انلاین هم دارم که تا دوشنبه وقت داره. یعنی واقعا روزهای شلوغی دارم. خیلی شلوغ.

باران بارانی
۰۴ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

من امروز هم سر کار نرفتم و استراحت کردم. البته چه استراحتی همش مطالعه می کردم. 


خلاصه زندگی من به تدریج داره شبیه زندگی دانشمندا میشه. شاید هم یه روز یه دانشمند واقعی بشم. 


داریم به روزهایی نزدیک میشیم که من دوست ندارم. بوی عید میاد. روزها دارن بلند میشن. مترو خیلی شلوغه مخصوصا ایستگاه سعدی و پانزده خرداد(بازار بزرگ). وقتی خیلی شلوغو معمولا طرف های غروب، بعضی قطارها ایستگاه پانزده خرداد توقف نمی کنن. خرید برای عید شروع شده.


من امسال اصلا حوصله خرید ندارم.


روزها بلندتر میشن. اواخر اسفند و فروردین و اردیبهشت هوا خیلی خوب میشه و مردم بعد از سر کار نمیرن خونه. معمولا توی پارک ها، رستوران ها، کافی شاپ ها هستن. از نظر من بدترین وقت سال برای مجردها همین روزهاست. آدم بیشتر احساس تنهایی می کنه.


برای من هم امسال سخت تر از همیشه است. چون اواخر اسفند خاطرات خوبی ندارم.


بگذریم. همش دارم مطالعه میکنم. دو تا کورس انلاین هم دارم که البته یکیش خیلی زمانگیرتره. چاره ای نیست باید برای همه چی برنامه ریزی کنم. باید به همه کارها برسم.


 

باران بارانی
۲۹ بهمن ۹۷ ، ۱۶:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

من سرما خوردم شدید. دو روز آخر هفته را کامل خونه بودم و استراحت کردم ولی هنوز خوب خوب نشدم. امروز اومدم سرکار ولی واقعا حالم تعریفی نداره.

یه روز هم باید برم دانشگاه ثبت نام کنم. ثبت نام تاریخ گذشته. شاید هم امروز برم.

درسته آخر هفته مریض بودم ولی خب خیلی علمی بودم. یه سری مقاله را خلاصه کردم و برای استادم فرستادم. دوتا درس انلاین هم داشتم که اونها را هم یه سر و سامونی دادم.

الان هم آب بینیم میاد و صدام گرفته. خیلی هم اعصاب مصاب ندارم. فکر کنید آدم روز ولنتاین بیمار و تنها باشه همینه دیگه.

 دیشب سریال "لحظه گرگ و میش" را نگاه میکردم. به نظرم خیلی سریال زیباییه.


یه دیالوگ زیبایی دیشب داشت. هادی گفت:"وقتی کسی را که از ته دل دوستش داری میذاره و میره، اول عصبانی میشی، بعد حسابی فحشش میدی و ازش متنفر میشی ولی باز هم ه ته دلت همیشه منتظرشی. هر وقت صدای تلفن یا زنگ در حیاط میاد میگی شاید همون باشه."


ولی همین هادی حاضر نشد سیما را ببخشه. سیما برگشت و گفت :"اشتباه کرده و پشیمونه."

هادی گفت:"تو حتی یبار به دیدن من نیومدی حاضر نشدی دو خط نامه برام بنویسی. بعضی از اشتباه ها مثل کشیدن نخ یک شال گردنن میم.نه. وقتی در رفت دیگه تا آخر میره."






باران بارانی
۲۷ بهمن ۹۷ ، ۱۲:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

به روزهای خوب و شیرین تعطیلات نزدیک میشیم. امروز روز خوبیه. هفته خوبی داشتم. البته دیروز یه دفعه یه اتفاقتی عجیبی توی کار افتاد ولی من بیخیال شدم. سعی میکنم بهش فکر نکنم.


امروز اداره خلوته. خیلی ها مرخصی گرفتن و رفتند مسافرت. بعضی ها هم تا ظهر هستن و ظهر میرن. ما ساعت 2 جلسه داریم. بعدش من یه نیمساعت پیاده روی میکنم و میرم خونه.


یه آزمون انلاین دارم که تا فردا شب وقت داره ولی ترجبح میدم امشب تمومش کنم. امشب میخوام دیر بخوام. چند تا کار خیلی مهم دارم. شاید پنج شنبه یه سری به خواهرم بزنم. 

چند تا مقاله هست که باید تو این تعطیلات بخونم. خیلی کار دارم و واقعا خوشحالم که تعطیلم. به یه تعطیلات نیاز دارم.



باران بارانی
۱۷ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر