دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۲۷ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

سلام

آدم واقعا از یک دقیقه دیگه خودش خبر نداره. آدم از هیچ چیز خبر نداره. 

من از فروردین 93 که اون ... ترکم کرد و روزهای سیاهی داشتم همیشه فکر میکردم که دیگه تا اخر عمرم نمیتونم کسی را دوست داشته باشم. چه روزهای سختی داشتم. میرفتم توی دستشویی و گریه میکردم. دلم شکسته بود. آه می کشیدم. حالم بد بود و دلم شکسته.

همون موقع تصمیم گرفتم که دیگه عاشق نشم. دیگه کسی را تو قلبم راه ندم.  فکر میکردم دیگه عاشق نمیشم. فکر میکردم حتی اگر با کسی ازدواج کنم با عشق نخواهد بود. 

ولی حالا بعد از گذشت تقریبا سه سال درگیر یه ارتباط شدم. اینبار یه ارتباط راه دور. من این سر دنیا و اون اون سر دنیا. ما عاشق صدای هم شدیم. میگه خیلی بمن اعتماد داره و حتی میتونه کلید زندگیشو بده دستم. یکی دوبار براش فاکتور تایپ کردم. خیلی تشکر کرد. راضی بودم. دوست دارم براش کاری انجام بدم. احساس خوبی بهم میده. خیلی خوب.

خیلی با هم صحبت می کنیم. صداشو خیلی دوست دارم.


یکماه پیش رفته بودم پیش فالگیر. بمن گفت: تو توی روابط عاشقانه ای که خودت بوجود میاری موفق نخواهی شد و ازدواجت با کسی خواهد بود که دیگران بهت معرفی می کنن و با عشق ازدواج خواهی کرد.


حالا نمیدونم چقدر حرفهای این فالگیر درست از اب در میاد. تا این لحظه که همش چرت گفته. البته به همکارم هر چی گفته بود درست در اومد. 

بهرحال آینده یک رازه. و همین راز بودن جذابش می کنه. 


امروز رفته بودم مدارک تحویل بدم برای تمدید گذرنامه. گوشیم انتن نمیداد. اومدم بیرون دیدم زنگ زده. بهش زنگ زدم. گفت تصویری صحبت کنیم. دیدمش. کلی خندیدم. بهش گفتم خیلی خوشحالم نمیدونم چرا میخندم. اونم میخندید. براش این شعر را خوندم:

سیر نمیشوم ز تو، نیست جز این گناه من


چقدر احساس خوبیه ادم یه نفر رو دوست داشته باشه.  

برگشتم اداره و دوباره بهش زنگیدم. دوباره صحبت کردیم. بازهم لذت بردم. 


امروز یه کار دیگه هم دارم که کمی نگرانم میکنه. ساعت پنج وقت دکتر دارم. قبلا دماغم را به یه جراح نشون دادم و گفت که جراحی نمیکنه چون گوشتیه. میخوام نظر یه دکتر دیگه را هم بپرسم که مطمین بشم. خدا بخیر کنه. اگر این هم گفت نه دیگه کلا بیخیال میشم. 

خوابم میاد برم یه نسکافه بخورم.

راستی دو تا کورس انلاین هم ثبت نام کردم که از اول ژانویه شروع میشه.


باران بارانی
۰۵ دی ۹۶ ، ۱۶:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تـن تـو آهـنگی است

و تـن من کلمه ای است

که در آن می نـشیند

تا نـغمه ای در وجود آیـد

سرودی که تـداوم را می تـپد


در نگاهت همه ی مهـربـانی هاست:

قـاصدی که زنـدگی را خبر می دهد.


و در سکـوتـت همه صداها

فـریـادی که بـودن را

تـجربـه می کـند.



شاملو (آیدا در آینه)

باران بارانی
۰۵ دی ۹۶ ، ۱۴:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

من بخوام از دست خدا شکایت کنم باید کجا برم؟ کدوم کلانتری؟ کی وکیل من میشه؟...

فکرم مشغوله.

اون از درسم که همینجوری مونده. اون از کارم که ارتقا نگرفتم و همچنان یه کارشناس دون پایه هستم. اون م صاحبه هم که رفتم کشکی بود. بیخودی استرس گرفتم. کاش قلم پام شکسته بود و نمیرفتم. 

این هم از عاشق شدنم که  بعد از سالها توی این سن از کسی خوشم اومده که اونطرف دنیاست و نمیتونه بیاد پیشم. حالا بگذریم که چقدر اختلاف فرهنگی داریم. 

تف به این زندگی.

تو این زمان به چه چیزی دلم خوش باشه اخه؟ به شغل خوبم؟ به کار خوبم؟ به حساب بانکی پر و پیمونم؟ به چی؟


خدایا چرا اخه منو اذیت می کنی؟ اگر قرار بود رییس نشم  و یه کارشناس دون پایه بمونم چرا منو فرستادی مصاحبه و کلی استرس بهم دادی؟ چرا انقدر عذابم دادی؟


خدایا اگر قراره تنها بمونم تا اخر عمرم چرا این ادمو گذاشتی سر راهم و مهرش را انداختی تو دلم؟ 


من که داشتم راحت بدون هیچ گله و شکایتی زندگیمو میکردم. من که با شغل دون پایه و تنهایی و عذاب و سختی کنار اومده بودم. چرا؟ چرا یه دفعه اون قضیه مصاحبه ها را کشیدی وسط و باز یه نفر و گذاشتی سر راهم؟


چرااااااااااااااااااااااااااااااااااا



باران بارانی
۰۵ دی ۹۶ ، ۱۳:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دلم بدجور گرفته. بدجور. یه نفر را دوست دارم. بعد از مدت ها. بعد از مدت ها کسی را دوست میدارم. صدایش را حرفهایش را...

اما او از من دور است. خیلی دور.

من این سر دنیا اون اون سر دتیا.

خدایا لطفا در و تخته را بهم جور کن. 

بعد از مدت ها کسی را دوست میدارم. قلب سنگی من گرم شده است. دوستش میدارم. 

ما ازرهم دوریم.

دلم برای خودش و صدایش تنگ میشود.

دوست دارم لمسش کنم.

با هم صحیت می کنیم ساعتها. دوست دارم ببینمش. دوست دارم لمسش کنم.

او هم مرا دوست دارد.


خدایا خودم و او را به تو میسپارم

باران بارانی
۰۳ دی ۹۶ ، ۲۱:۲۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

عروسی دوست عزیزم. بهترین دوستم. دوستی که برام کم از خواهر نیست.

کلی رقصیدم. خیلی شاد بودم. لذت بردم.لباس زیبا. ارایشگاه خوب. عکس های شیک. کلی لاکچری بودم. شب خیلی خوبی داشتم. 

بگذریم که زلزله اومد وحال همه را گرفت ولی پذیرایی عالی بود. همه چی شیک و مجلل.

سه روزه خیلی خوش میگذره.

خدایا شکرت

باران بارانی
۰۱ دی ۹۶ ، ۱۳:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امسال شب یلدا خیلی خوش گذشت.

مهمون زیاد داشتیم.خواهر و برادرم و یکی از پسرعمه هام باتفاق خانواده. کلی گفتیم و خندیدیم.

یه عالمه شیرینی و دسر خریدم. پذیرایی کامل بود. خیلی خوب. 

باران بارانی
۰۱ دی ۹۶ ، ۱۳:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پریشب دوباره خواب خونه دیدم. خواب دیدم زنگ زدم سوید به ایدا و بهش گفتم توی لینشوپینگ برام یه خونه کرایه کنه. بهش تاکید کردم که حتما سرویس بهداشتی مجزا باشه. ایدا گفت  که خونه  خریده توی استکهلم.

امروز خواب دیدم رفتم خرید جهیزیه. دیدم میگم سرویس کریستالم حتما باید مارک بوهمیا باشه.


خوابهای دنباله دار من به کجا میرسه؟

دلم روشنه. حتی اگر اتفاقی نیفته. 

باران بارانی
۰۱ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر