دلنوشته های بارانی من

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

دنیا خیر مطلق هست ، 


پشت هر اتفاق به ظاهر بد نکات مثبتی هست ، 

هر چی خوبی به ما میرسه از طرف خدا هست  و هر چی بدی به ما میرسه خودمون جذب کردیم ،



 @Aramesh4

باران بارانی
۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

@Aramesh4 


💟💟💟💟💟


🔺#درنگ؛  #ماکسول_مالتز ، پدر تصویر ذهنی می گوید

 "زندگی را طلاق ندهید." این یعنی اینکه خودتون رو از خوشی های دنیا و زندگی، محروم نکنید. در مقابل مشکلات، تسلیم نشید و زانوی غم بغل نگیرید. خودتون رو دوست داشته باشید و به خودتون و خواسته‌هاتون احترام بذارید. یادتان باشد بهترین دوست شما "تصویرهای ذهنی خوب شما از خودتان" است. دیگران را دوست بدارید حتی کسانی که با شما همراه و هم عقیده نیستند. از کسی متنفر نباشید که روزگارتان رنگ تنفر نگیرد و سیاهی جذب نکند. از هیچ کس توقعی نداشته باشید که جز دلگیری پیامدی به همراه ندارد. یادتان باشد ک شاید کسی هم از شما توقعی دارد و شما نمیدانید.! ❗️

پس زندگی را زندگی کنید ...چندان هم که فکر میکنید وقت نیست !❗️


دوستی گفت من رژیم دارم. گفتم شما وزن متعادلی دارید. نیاز به رژیم نیست !؟ او گفت رژیم تغذیه نیست رژیم تفکر و رفتار است. در این رژیم اجتناب می کنم از : 

🔶۱- افکار منفی 

🔶۲-آدمهای منفی 

🔶۳-کسانی که لبخند را از من می گیرند.

 🔶۴-آنهایی که باعث میشوند سایه غم و حسرت بر نگاهم چیره شود .

🔶 ۵-آنها که باعث می شوند اعتماد به نفسم را از دست بدهم.



@Aramesh4 


🔴🔴🔴🔴🔴🔴

باران بارانی
۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

@Aramesh4  


🌺 اگه 10 سال بعد همدیگرو  ببینیم و من از شما بپرسم تو این 10 سال چیکار‌ کردی، آیا دوست دارید بگید:‌ «راستش یه خروار فیلم و سریال های تلویزیون و ماهواره رو تماشا کردم و کلی از بازی‌ها رو تا آخر رفتم… و دیگه… کار خاصی نکردم؟؟؟؟؟»


🌺 یا اینکه ترجیح می‌دید بگید: ‌«حسابی برای رسیدن به آرزوهام کار کردم، زندگیم رو سر و سامون دادم، دور دنیا مسافرت کردم و با کلی آدم عالی آشنا شدم و الانم دارم راحت پول در می‌آرم؟؟؟؟»


🌺فکر نکنم حوصله داشته باشید 10 سال بگذره تا به چنین زندگی‌ای برسید. دوست دارید همین الان تجربه‌اش کنید؟؟؟ پس همین الان تصمیمی رو بگیرید که یک آدم معمولی جراتش رو نداره ...و به سمت آرزوهایتان حرکت کنید.تصمیم بگیرید مثبت باشید و هر فکری رو به ذهن راه ندید.


@Aramesh4

باران بارانی
۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تا زمانی که بگیم گرفتارم واقعاً گرفتار خواهیم بود...


بسیاری از مردم به هنگام گفتگو،

کلماتی مخرب را ادا میکنند،مثل:

مریضم،  ورشکست شدم، جانم به لبم رسید، بد شانسم و....

به یاد داشته باشید،از سخنان تو، بر تو حکم خواهد شد.

کلامتان بی اثر باز نخواهد گشت، و آنچه را بر زبان رانده اید به جا خواهد آورد.

پس کلامتان را عوض کنید،تا جهان شما دگرگون شود.


 #فلورانس_اسکاول_شین

@Aramesh4

باران بارانی
۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بعد از 24 ساعت امروز صبح پیغام های ع را سین کردم و ج دادم چون حدس میزم که کاری باشه که بود.

الان هم پیغام های م را سین کردم ولی چیزی ننوشتم. اخه چیزی نبود که بخوام ج بدم. دوتا پیغام فرواردی بود. سین گردم چون نمیخواستم فکر کنه که حرص من در اومده. میخواستم بدونه که برام عادی و معمولی هست و عصبانی نیستم.


دوست دارم یه قشم برم. تنهایی. دوست دارم تنهایی برم کنار دریا. دوست دارم یک عالمه خرید کنم. دوست دارم شب تو هتل تنها بخوابم. دوست دارم کسی روی اعصابم نباشه. 

این هفته خیلی برام سخت بوده و سخت گذشته. کلافه شدم کلا. یه استراحت طولانی نیاز دارم. خیلی طولانی.


از اینکه غرورم حفظ کردم خوشحالم. جواب م را ندادم و دیر سین کردم . جواب ع را هم از موضع قدرت و بی اعتنایی دادم. خیلی هم عالی. حقشونه.


امیدوارم شنبه تعطیل باشه.  شنبه میتونم درس بخونم. از خودم راضیم. حالم خوبه. اعتماد به نفسم بیشتر شده. سردردم داره شروع میشه. لعنت بر الودگی ها.

باران بارانی
۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

دارم تمرین میکنم تمرین صبر و استقامت. قبلا با تمرین زیاد تونستم خشمم را کنترل کنم. دیروز هم روز بسیار سخت و پرکاری داشتم ولی شیرین بود. آخرش حسابی خستگیم در اومد.

از دیروز غروب تا الان هم دارم تمرین خویشتن داری و کنترل کنم. از دیروز عصر ساعت 6 جواب پیام های ع و م را در تلگرام ندادم. میتونم خودمو کنترل کنم.

البته جواب ع را امروز میدم چون احتمالا موضوع کازیه ولی جواب م را نمیدم تا یه تصمیم حسابی بگیرم.

تصمیمم را گرفتم.

دیشب تو جلسه هماهنگی آپارتمان مشهد شرکت کردم. جلسه در یک اموزشگاه که متعلق به یکی از اعضا هست برگزار شد. خوب بود. دوسه تا آشنای قدیمی دیدم. دیدارها تازه شد.

یکی از دوستان قدیمیم کنار اون اموزشگاه مغازه لباس فروشی داره. جالب بود دیدنش اونجا. روحم تازه شد. 

وحیده عزیزم چندسال پیش تو زلزله منجیل پدر و مادرش را از دست داد. خدا همه اموات را رحمت کنه. 

باران بارانی
۱۸ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

تصمیمم را گرفتم. میخوام تنها باشم. نمیدونم تا کی ولی الان میخوام تنها باشم.

ممچند روزه بمن زنگ نزده میگه خواهرش اونجاست و نمیتونه صحبت کنه. هر روز پیغام میده تو تلگرام. امروز هم دوتا پیغام داد ولی سین نکردم.  تصمیمم را گرفتم کسی که جلوی خواهرش جواب تلفن من را نمیده و میگه فردا بهت زنگ میزنم ولی نمیزنه نباید زیاد فکر منو مشغول کنه. خلاصه میخوام تا مدتی سین نکنم.

دکتر م هم پیغام داده و نوشته سلام خانوم دکتر حالتون چطوره. ولی من سین نکردم. تا اطلاع ثانوی هم نمیخوام سین کنم. حتی اگر از دانشگاه... پذیرش داشته باشه.

تصمیمم را گرفتم. هر کسی را دارد زندگیم نمیکنم.

لیاقت منم بیشتر از این حرفاست. اونها باید بفهمن که با من چطور برخورد کنن. 

باران بارانی
۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
آری دوستِ من، تو همسایگانِ خویش را مایه‌یِ عذابِ وجدانی. زیرا شایسته‌ی تو نیستند. از این رو از تو بیزار اند و آرزومندِ مکیدنِ خونِ تو اند.
همسایگان‌ات همیشه مگسانِ زهرآگین خواهند بود و آن‌چه در تو بزرگ است، همان بایدِشان زهرآگین‌تر و هرچه مگس‌وارتر کند.
بگریز، دوستِ من، به تنهایی‌ات بگریز! بدان‌جا که بادی تند و خنک وزان است! سرنوشتِ تو مگس تاراندن نیست.

 

چنین گفت زرتشت.

باران بارانی
۱۴ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

یک دوست عزیزی به اسم آندره بمن پیغام خصوصی میده. پیغام هاش طوریه که گزینه پاسخ دادن براش فعال نیست و نمیتونم پاسخ بدم. ازش عذرخواهی میکنم. باید یه راهی پیدا کنم.


دو روزه ورزش نکردم. گردنم درد میکنه. امروز عصر احتمالا پرده های اتاقم نصب میشه و موکت هم پهن میشه. 


دوتا همکار جدید داریم. یه خانوم و اقا از اصفهان. خیلی مهربون هستند. جو اداره تغییر کرده. دیروز یک عالمه مقاله زیر و رو کردم. توی همه مقاله ها از ml  و dm استفاده شده. باید حتما ml و dm را یاد بگیرم.


چند روزه حالم بهتره. دیشب حتا اشپزی هم کردم. اسپاگتی درست کردم. 

باران بارانی
۱۱ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

خیلی خوابم میاد. امروز توی برف شدید رفته بودم سرکار. خیلی خنده داره. صبح ساعت هفت از خونه رفتم بیرون دیدم پرنده پر نمیزنه. سکوت مطلق. بازحمت یه ماشین پیدا کردم و تا مترو رهفتم. مسیر چهل دقیق ای حدود دو ساعت طول کشید. بعد هم یکساعت توی مترو موندم. خلاصه بیش از سه ساعت توی راه بودم. وقتی رسیدم همه پرسیدن:"چرا اومدی؟"

واقعا نمیدونم چرا رفتم. خلاصه یه مدت کوتاهی موندم و برگشتم. 

کاغذ دیواری اتاقم تکمیل شده. دیگه فقط موکت و پرده مونده. امیدوارم به امید خدا اونهم فردا اماده بشه. 

دوست دارم زودتر برم تواتاقم. پشت میزم بشینم و روی تزم کار کنم.

 

باران بارانی
۰۸ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر