چقدر حقیر شدم
سلام
بعضی وقت ها آدم از مسایل خیلی کوچک و جزیی دلش میگیره. امروز یکی از همکارها که اتفاقا با هم دوست هم هستیم اومد اتاق ما. کلی با هم صحبت کردیم از هر دری.
حرف کشید به کار و روسا و ...همکارم گفت "رابطش با رییس بزرگ حیلی خوب و صمیمی شده". من ناخودآگاه رفتم توی فکر. اینکه من به اون خیلی نزدیکترم چرا رابطه من خوب نشده.
تا الان داشتم به این موضوع فکر میکردم و راستش کمی حسودیم شده بود. بعد خوب فکر کردم و به خودم گفتم:"حالا مثلا اون جناب رییس مگه کی هست که رابطه من باهاش خوب بشه یا نه؟ یه آدم کوته فکر و کوته نظر که به زور پارتی و لینک به اینجا رسیده و اگر پارتی نداشت هیچی نبود"
خلاصه اندفعه حالم از خودم بد شد که چرا انقدر آدم کوچک و حقیری هستم که به همچین مساله ای حسودیم شده.
خدایا منو ببخش که خودمو که بنده تو هستم انقدر خوار و خفیف کردم. خدایا من بنده تو هستم و به احترام تو به خودم احترام میذارم. خدایا منو ببخش. خدایا از من درگذر.